منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 894
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 24

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 3
:: باردید دیروز : 1
:: بازدید هفته : 176
:: بازدید ماه : 1069
:: بازدید سال : 4361
:: بازدید کلی : 103981
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 31 / 3

نام و نام خانوادگی:سیدنورالله پیماد

نام پدر:سیدیدالله

تاریخ تولد:۱۳۳۷/۰۳/۰۳

تاریخ شهادت:۱۳۶۳/۱۲/۰۳

محل تولد:رامهرمز-روستای ابوالفارس

محل شهادت:خاک عراق

وصیتنامه:

بسم رب الشهداء و صدیقین

شرف بزرگ شهدا ورود به ضیافت ا… است.

(امام خمینی)

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص. خداوند دوست دارد آنان را که ایمان آوردند با صفهای محکم و بنیانهائی قوی در برابر دشمن می ایستند.(قرآن کریم)

با درود به روان پاک شهیدان گلگون کفن انقلاب اسلامی و با درود بر امت امام خمینی کبیر خداوندا تو را سپاس و شکر می گویم که توانستم قدمی در راه تو بر دارم دلم می خواهد وقتی خبر شهادت مرا بردند مانند حضرت زینب(س)صبر داشته باشید پس ای خداوند دانا و آگاه به مادر و برادرانم و خانواده ام چنان صبر و تحملی عطا کن که بتوانند دنباله رو راه شهیدان اسلام باشند و در ذهنم مجسم ساختم که شهادت همان راه حسین و آرزوی او بود و گفتم که من یکی از پیروان او هستم هر قطره خون شهید دارای معنا و مفهومی است بخدا قسم شهید می گوید شهادت هیچ امر خلاف انتظار و جدیدی را برایم نیاورده و هیچ چیز ناپسندی رخ نداده تنها آمدن شهادت برایم ناگوار نبوده از برادران و خواهران مسلمان و حزب اله ابوالفارس می خواهم که اگر من شهید شدم برای من گریه نکنند و لباس سیاه به تن نکنند که یک نوع بدی است و اگر کار بدی از من دیده اید به بزرگی خودتان بخشید. دعای کمیل همیشه در شبهای جمعه برگزار کنید و برای رزمندگان و امام دعا کنید و نماز جماعت برگزار کنید.

من از مادرم می خواهم که اگر ناراحتی از من دید مرا ببخشد و در عزای من لباس سیاه به تن نکند موقع شهادت موقع عروسی است شما در کدام لباس عروسی دیدید لباس سیاه و عزاداری کنند.

اگر من شهید شدم و جسد مرا آوردند آن را در جای دور دفن نکنید مرا در کنار مزار شهداء دفن کنید و برای من هیچ گونه ناراحتی نداشته باشید چون امام جعفر صادق می فرماید: شهید شدن عادت ما است ما باید دنباله رو این شهیدان باشیم و راهشان را ادامه بدهیم خواهران و برادران عزیز و محترم دنباله رو راه شهیدان اسلام باشید.

والسلام علیکم و رحمت اله و برکاته

 


:: بازدید از این مطلب : 319
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 31 / 3

 

سپاس وستایش خداوند قادر را که به من عنایت بخشید تا بتوانم بر علیه دشمنان اسلام مبارزه نمایم واز جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی دفاع نمایم.
سپاس خدای عظیمی را که به من عنایت وسعادت بخشیدکه توانستم در رده ی شهدای اسلام قرارگیرم وهمچون جد بزرگوارم امام حسین(ع)خون خودرانثاردینم واسلام عزیزکنم.ودر بستر مرگ طبیعی نمیرم.
پدر ومادرگرامیم درود وسلام خداوند برشماباد که توانستیدفرزند حقیرتانرادردامان پاک خودپرورانیده واورابه اسلامهدیه نمایید.سلام ودرود خداوند برشما بادکه سعادت داشتیدبه شهادت فرزند خودافتخار نموده ودردرگاه خدا سربلندباشید
مادر عزیزم :بدان که من مرده نیستم وطبق ایه قران که می فرماید:حساب نکنیدانهایی که درراه خدا کشته شده اندمرده اند بلکه انها زنده اند وروزیشان در نزد خدایشان است.ناراحت نباش وسفارش من به تو این است که لباس سیاه نپوش که دشمنان اسلام شادگردند.زیرا این افتخاری است برای شما ونیزمادرم سعی کن که برادران وخواهرانم دلداری دهی که من انها راناراحت نبینم
پدر عزیزم که بازحمات طاقت فرسای خودمن رابه اینجا رسانده ای درود پروردگار برتوبادکه سعادت شهادت فرزندت راداشتی وسفارش من به تو این است که هیچ گونه فکر وناراحتی ویاس به خودراه ندهی زیرا شما پدران ومادران شهدابهترین بندگان خدا هستیداگر کوچکترین ناراحتی به خود بدهی موجبات ناراحتی من فراهم می گردد وباز هم سفارش من به تو این است که کارهای روزمره ات رابعداز شهادت من بدون هیچ گونه ناراحتی ادامه دهی وخوشحال باش که من خوشحالم وشوقمندباش که من سعادت شهید شدن وتوسعادت شهید دادن راداشتی
به تمام بستگان وفامیل سفارش میکنم که ناراحت نباشید ازیکایک انها وداع وحلالیت می طلبم در پایان سفارش میکنم قبر مرا هرکجا که پدرم صلاح دانست در نهایت ساده گی حفر نموده وبرای شهید شدن من مجالس غلیظ برپا نکنیدزیرا مجالس شهدا نزد پروردگار است
ازتمام دوستان واشنایان وبستگان وهمکلاسی هایم وداع نموده واز انها می خواهم برایم طلب امرزش نمایند.درپایان توفیق عظمت اسلام ومسلمین را از خداوند مسئلت می نمایم/
جبهه ی تنگه رقابیه 28/10/1360
سرباز وظیفه سید محمد خوشنودی متولد1337

:: بازدید از این مطلب : 486
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 31 / 3
عکاسِ این نماها، هم رزمِ دکتر چمران در «ستاد جنگ های نامنظم» هنرمندِ جاویدنشان «کاظم اخوان» است.(او در 14 تیرماه سال 1361 شمسی، به همراه «حاج احمد متوسلیان»، در «لبنان» جاودانه شد). «عباس چمران» چندین سال بعد به رحمت ایزدی پیوست و مهندس «مهدی چمران» امروز ریاست شورای شهر تهران را بر عهده دارد.

 
هدیه به روح بلندپرواز شهید دکتر مصطفی چمران صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

تصاویر/ آخرین وداع برادرانِ «چمران»

تصاویر/ آخرین وداع برادرانِ «چمران»
 

 

:: بازدید از این مطلب : 310
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 31 / 3

 

زندگینامه شهید سید قربان برند
شهید سید قربان برند فرزند حاج سید احمد در سال 1339 در روستای گدارتختی از توابع شهرستان بهمئی در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود .تحصیلات ابتدایی را در روستای محل اقامت گذرانید دوران کودکی وی بامشقات فراوان همراه بود ایشان ودر جهت کمک ومساعدت  درتامین معاش خانواده به دامداری وکشاورزی مشغول گردید وگاها در شهرهای اطراف به شغل کارگری مبادرت می ورزید .سید  در تظاهراتهای مختلف علیه حکومت طاغوت و فعالیتهای انقلابی نهضت اسلامی ازجمله پخش اعلامیه های حضرت امام (ره)مشارکت فعالانه ای داشته است بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی با انجمن بسیج همکاری تنگاتنگی داشت ودربرنامه های فرهنگی ومذهبی نقش بسزایی داشت .ازلحاظ اخلاقی فردی بسیار صبور ومهربان در برخوردهای اجتماعی ،فردی و خانوادگی بود .درصله ی رحم وکمک به مستمندان زبانزد عام وخاص بودبه انجام فرائض دینی عشق می ورزید ودوستان را تشویق به عبادت وامر به معروف ونهی از منکر مینمود اینگونه بود که خداوند ایشان را لایق جهاد وشهادت نمود . پس از شروع جنگ تحمیلی سید قربان برای دفاع از دین و وطن وپاسداری از ارزشها ی اسلامی ندای رهبر، حسین(ع) زمانش را لبیک وبه خدمت سربازی شتافت پس از طی دوران اموزشی راهی خط مقدم جهاد علیه کفر گردیدوی از خود رشادت ها وایثارگری های فراوانی به یادگار گذاشت سرانجام در عملیات والفجر یک جامه شهادت پوشید ودر منطقه عملیاتی شرهانی عراق در مورخه 22/1/1362 انگاه که چلچله هاجشن بهار را نظاره گر بودند شربت شهادت نوشید و به دیدار یار شتافت / یادش گرامی راهش پر رهرو باد
وصیت نامه شهید سید قربان برند
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد والله رب العالمین،الهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیله وعزت برب القدس
انا لله وانا الیه راجعون ،قال امام علی(ع)وجاهدوالاهوائکم کما تجاهدواعدائکم
قال امام الحسین(ع)انما الحیوه وعقیدالجهاد شهادت مزنه
به پیشگاه خداوند متعال که ستایش مخصوص اوست وبه عشق وایمان به پروردگار که توفیق هستی یعنی شهادت رانصیبم فرمود وبه خدای قدس قسم که رستگار شدم حضرت علی(ع)فرمودند مبارزه کنید با نفستان همچنانکه با دشمنان مبارزه می کنید .وفرزند بزرگوارشان امام حسین(ع)فرمودندزندگی جز عقیده ومبارزه هیچ چیز در راه ان بهتر وارزشمندتر نیست به خدا قسم که ظلم را نمی پذیریم ،واما درود بر امام امت وولایت فقیه وزعامت حضرت ایت الله خمینی دامه برکاته که اساس ظلم را با الهامی الهی به قدرت خداوند وبه یاری مردم سلحشور وشجاع ایران از بین برده وخواهد برد ،اینجانب سید قربان برند فرزند سید احمد ساکن روستای گدارتختی بنا به فرموده رهبرم خدت سربازی را عبادت دانسته وبه جبهه های جنگ اعزام شدم وشعارم ای است که اگر بکشم وچه کشته شوم پیروزم ،اینجانب به ولایت فقیه معتقدم وپیرو روحانیت اصیل اسلامی می باشم وپیروزی رازمانی میدانم که حکومت ولایت فقیه در جهان گسترش وعدالت تحت رهبری ولایت فقیه رواج یابد .
من به خانواده ی خود وصیت می کنم که همیشه به شکرانه نعمات خداوند سپاسگذار ونسبت به همدیگر مهربان وبا مردم با اخلاقی نیکو رفتار نموده وبنمایید از همه ی ملت خصوصا مردم بهمئی می خواهم که همیشه طرفدار حق وامامت خمینی روح خدا باشند وبه فرامینش گردن نهند وهیچگاه ضد اورا قبول نداشته باشید به پدر ومادرم وصیت می کنم که در فکر من نباشید چون ما از خدائیم وبه سوی او میرویم پس هرگاه ناراحت شدید سوره حمد وتوحید رابه یادم بخوانید که من مرگ با افتخار همراه با جهاد در راه حق را سعادت می دانم
حلالم کن ایا مادر دم اخر نمی بینم تورادیگر        حلالم کن ازان شیری که بمن دادی بجان اختر تابناک حضرت زینب(س)
 

:: بازدید از این مطلب : 362
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 31 / 3

 

وصیت نامه پاسدار شهیدسید نعمت الله        موسوی
 
شهادت می دهم که
اشهد ان لا اله اله الله و اشهد انّ محمد رسو الله و اشهدان علی ولی الله
یا ایها الذین آمنوا ، هل ادلکم علی تجاره تتحکم من عذاب الیم ، تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله با موالکم و انفسکم ، هذا لکم خیر لکم ان کنتم تعملون .
ای اهل ایمان ، آیا شما را به تجارتی سود مند که شما را از عذاب درد ناک آخرت نجات بخشد ، دلالت کنم. به خدا و رسولش ایمان بیاورید و در راه خدا با اموالتان و جانتان بجنگید. این برای شما بهتر است ، اگر دانا باشید بهتر است .
 
شهادت دعوتی است بسوی نسلها که وقتی جبهه حق خلع میشود راه سوم را در بر می گیرد که اگر میتوانی بمیران و اگر نمی توانی بمیر .
خط سرخ شهادت خط آل محمد (ص) و علی (ع) است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگوار و به پیروان خط آنان به ارث میرسد . اینک که توانستم شهادت را همانند عزیزترین کسم در بر گیرم و روحم از جسم مادی که از بین رفتنی است ، جدا و در بالای سرم قرار گیرد، دلم می خواهد که وقتی خبر شهادتم را به پدرم می دهند، همانند امام عزیزکه وقتی خبر شهادت حاج مصطفی را به وی می دهند بطور سریع بگویند:
 
 
(( انا لله و انا الیه را جعون ))
همین عکس العمل را هم پدرم انجام دهد. آن موقع است که قلبم آرام و آرام تر می گردد .پس ای خداوند کریم و دانا به پدر م و اهل خانواده ام صبری عطا فرما که بتوانند دنباله رو خودم و تمامی شهدا باشند.
راه شناخت شهادت خودم را ، با دید کامل و در ذهنم مجسم ساختم که همانند شهادت راه حسین (ع) و آرزوی وی بودو گفتم:
که من از پیروان و این هدیه از طرف خداوند به من داده شد و این خود هدیه اصلی خداوند بود که در راه او واگذار کردم و با جان و دل پذیرفتم و افتخار می کنم. هر قطره ی خون شهید دارای معنا و هر نفسی از نفسهای آخر شهید پیامی برای پیروانش می باشد و این را هم می دانید که آنقدر از ته دل باشد که آسمان هم گریه کند . آن که قطره قطره خون شهید را از تن جدا شده، شهید را می بینند.
آیا در ذهن خود مجسم نمی کنند آنان که زندگی رابر آخر ت ترجیح می دهند که حتی قطره ای از چشمان خود جاری نمی سازند؟
آری افراد با ایمان و جهاد، اگر به اینان بگویید و سر جدا شده از تن را، نشان دهید و بگویید که به چه دلیل و گناهی کشته شده ای؟
ای راهیان راه خدا و انبیاء و اولیاء به آنان بگویید: بروید جاهلان و بروید. کسانی که مرگ را نابودی تعریف می کنند ، بخدا قسم شهید می گویند. مرگ سرخ هیچ امر مکروه و خلاف انتظار و تازه ای را برایم پدید نیاورده و هیچ چیز
ناپسند ی رخ نداده ، نه تنها پیشآمد شهادت برایم نا گوار نبود، بلکه آنقدر به این سر نوشت علاقه داشتم و رسیدن به آن برایم شور انگیز و هیجان آور
 
 
 
بود که همانند کسی که در شب تاریک در جستجوی آب در صحرا ی بی پایانی می گردد و ناگاه چاه آبی و یا سر چشمه ای پیدا کند و همانند آنکه گمشده ای را که مدتها در جستجوی اوست و ناگاه گمشده ی خود را بیابد .
شهادت برایم دوست داشتنی و شور انگیز بود این است تصور یک شهید بر شهادت. پس ای کسانیکه گوش به وصیت حقیر تان م یدهید بیا یید که بالاتراز همه نیکو کاردیگری است تا آنجا که مرد در راه خدا شهید شود همینکه در راه خدا شهید شد بالاتر از اونیست
و بدانید که: اکرم الموت القتل .
امام علی (ع) می گویند :گرامی ترین مر گها کشته شدن در راه خداست.
ای مردم و ای امت شهید پرور:
به خدا هر کدامیک از شما ، چه کوچک و چه بزرگ که رهنمود های ولایت فقیه را عمل نکند به خون تمامی شهدا خیانت کرده و در آخرت باید جوابگوی هزاران شهید باشد و امام عزیز همانند شهید زنده در بین تمامی شما ها میباشد و نماینده ی تمام شهیدان است.
اکنون ای خانواده ی عزیز م:
اگر با جدا شدن فرزندتان از مبارزه با دشمنان خدا و گوش ندادن به رهنمودهای امام امت دست بردارید بخدایی خدا قسم می خورم که هیچیک از شما را شفاعت نخواهم کرد ف مگر آنکه این اعمال را انجام دهید و بگویید       بقیه ی فرزندانمان را هم از انصار ابا عبدالله الحسین(ع) می دانیم و در اختیار خدا و امام زمان (عج)و نائب وی خمینی کبیر می باشند ،
گوش دهید ای مادران و پدران شهداء :
 
 
 
شما ها بودید که فرزندی از جانب خدا وند بزرگ تحویل گرفته و بزرگ کردید و حالا هم سالم به صاحبش پس دادید. این است آیین انسان سازی در این دنیا . شهید آنقدر از کرامت خدا لذت میبرد که دوست دارد که دوباره زنده شود و بار دیگر جهاد کند و برای خدا کشته شود.
خداوندا من بنده ی حقیر و ناچیز ت هستم ، جز بنده ی تو نیستم و راضیم به رضای تو و با چشم باز تو را دیدم وشناختم و سپس عاشق تو شدم و در راهت فدا.
و در آخرت تو را ستایش می کنم بارالها این جان را خود داده را با خطا ها یش پذیرا باش و بر اشتبا ها تم در گذر
 
آمین
 
سید نعمت الله موسوی
 
مورخ: 20/10/1361
 
یادش گرامی و جاوید باد.

:: بازدید از این مطلب : 287
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 31 / 3
 
 هزاران تن از مردم ترکیه روز گذشته و در دومین روز ماه مبارک رمضان برای دیدن خرقه منتسب به حضرت محمد(ص) روانه مسجد جامع خرقه شریف در استانبول شدند.

همه ساله صدها هزار نفر از مردم ترکیه در ماه مبارک رمضان برای زیارت خرقه شریف به استانبول سفر می‌کنند.

خرقه نبوی که گفته می‌شود حضرت محمد(ص) آن را به یکی از اصحاب خود به نام اویس قرنی اهدا کرده بود، در دوران حکومت عثمانی توسط سلطان سلیم اول از حجاز به استانبول آورده شد.

دولت عثمانی برای حفظ این خرقه، مسجدی را به نام مسجد خرقه شریف نبوی بنا نهاد که ساخت آن در سال ۱۸۵۳میلادی به پایان رسید.

سلطان عبدالحمید ثانی دستور داد تا صندوقی برای نگهداری خرقه شریف نبوی تهیه شود و خرقه پیامبر اکرم(ص) فقط در ماه مبارک رمضان در معرض عموم قرار گیرد.

این رسم در این مسجد به جا مانده است و همه ساله همزمان با اولین جمعه ماه مبارک رمضان خرقه نمایش داده می‌شود.

 







 
 

 

:: بازدید از این مطلب : 340
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 28 / 3

 

 

توصيه‌هاي طب سنتي براي كساني كه نگران بدبو شدن در شش ماه اول سال هستند.

به گزارش سایت خبری آوای ماغر، براي متروسوارها و كساني كه از وسايل نقليه عمومي استفاده مي‌كنند، شش ماه اول سال مي‌تواند به يك كابوس شبيه باشد. بوي بد بدن مسافران كه در واگن‌هاي تنگ مترو و راهروی شلوغ اتوبوس با هم آميخته مي‌شود، مي‌تواند خيال ارزان و سريع سفر كردن را از سر شما بيرون كند و به شما براي پياده شدن در اولين ايستگاه انگيزه دهد. اما مراقب باشيد! هميشه بوي عرق ديگر مسافران نيست كه مي‌تواند شما را كلافه كند. گاهي خودتان هم بي‌آنكه بدانيد بدبو شده و يكي از مسببان تحمل‌ناپذير شدن وسايل نقليه عمومي در اين فصل مي‌شويد. اما نگران نباشيد اگر ادامه اين مطلب را بخوانيد و توصيه‌هاي طب سنتي براي كم كردن تعريق و بوي بد آن را جدي بگيريد، جايي براي نگراني در اين مورد باقي نخواهد ماند.

عرق كاسني ضد‌بو
 

بوي سنبل؛ عطر كاج

چاره‌اي جز پاكسازي بدن خود نداريد. به اعتقاد برخي از درمانگران طب سنتي، نوشيدن يك ليوان عرق كاسني به‌صورت روزانه در ماه‌ها و روزهاي گرم سال تاثير زيادي در كاهش ميزان بوي بد بدن دارد. نوشيدن اين عرق گياهي علاوه بر آنكه به تسكين حرارت بدن كمك مي‌كند و از ميزان گرمازدگي در روزهاي آفتابي تابستان مي‌كاهد، مي‌تواند به دفع مواد مضر بدن پرداخته و به اين ترتيب احتمال بدبو بودن عرق را به صفر نزديك كند.

درمان بدبويي زيربغل با شاهي
 

بوي سنبل؛ عطر كاج

يكي از كاربردي‌ترين شيوه‌هاي طبيعي براي درمان بدبويي زيربغل، استفاده از سبزي شاهي يا تخم شاهي است. با تهيه اين سبزي به‌صورت روزانه و مصرف آن در صبح ناشتا پيش از ميل كردن صبحانه مي‌توانيد به درمان بدبويي عرق خود كمك كنيد. درصورتي كه اين سبزي را در دسترس نداريد، مي‌توانيد از تخم اين گياه استفاده كنيد. كافي است 10 روز يا دست كم يك هفته از اين گياه یا تخمش به‌صورت ناشتا استفاده كنيد.

با سوسن بوي بد پا را فراموش كنيد 
 

بوي سنبل؛ عطر كاج

اگر در گروه افرادي قرار داريد كه پس از پياده‌روي يا كار روزانه با بوي بد پا روبه‌رو مي‌شوند و اين مساله براي شما به يك موضوع آزاردهنده تبديل شده است بهتر است از پودر اين گياه براي از بين بردن بوي بد پا كه ناشي از تعريق زياد پا درون كفش يا جوراب است، استفاده كنيد. بهترين روش براي از بين بردن بوي بد پا اين است كه پس از اتمام كارهاي روزانه و رسيدن اوقات فراغت پاي خود را بشویيد و پس از خشك كردنش آن را درون يك كيسه كه پر از برگ پودر شده گياه سوسن است قرار دهيد و اجازه دهيد پاي‌تان به‌مدت يك شب درون اين كيسه باقي بماند. اين امر كمك مي‌كند تا علاوه بر كاهش تعريق پا از ميزان بوي بد آن نيز به مرور كاسته شود.

بستن منافذ بدن با خمير حنا
 

بوي سنبل؛ عطر كاج

خمير تهيه شده از پودر برگ‌هاي حنا به‌دليل خاصيت قابض بودن تاثير زيادي در كنترل و كاهش ميزان تعريق بدن دارد. براي تهيه اين خمير تنها كافي است مقدار مناسبي از پودر برگ حنا را با آب مخلوط كرده و خمير نرمي به دست آوريد. پس از تهيه اين خمير آن را روي پوست مرطوب خود در حمام بمالید و اجازه دهيد به‌مدت 15 تا 20 دقيقه روي بدن‌تان بماند. اين خمير كمك مي‌كند منافذ آزاد پوستي بسته شده و امكان ترشح غدد عرق در سطح پوست كم شود .

 كاهش ميزان تعريق با حمام گردو
 

بوي سنبل؛ عطر كاج

يكي از تكنيك‌هاي پيشگيري از تعريق زياد در روزهاي تابستان به كار بردن عصاره يا جوشانده برگ درخت گردوست. براي تهيه اين عصاره كافي است يك كيلو از برگ تازه اين درخت را درون ظرف آبی با گنجايش چهار تا پنج ليتر ريخته و به‌مدت 30 دقيقه بجوشانيد. پس از جوش آمدن و سرد شدن مخلوط آن را به كمك صافي يا توري صاف كرده و براي حمام كردن از آن استفاده كنيد. استفاده از اين عصاره هر روز يا سه تا چهار بار در هفته به كاهش ميزان تعريق بدن در فصل تابستان كمك مي‌كند.

درمان عرق كف دست با مريم گلي

گياه مريم‌گلي در كنترل تعريق دست و پا بسيار موثر است. تركيب عصاره اين گياه با گياه اسطوخودوس تاثير زيادي در كاهش ميزان تعريق دست و پا دارد. براي تهيه اين دارو كافي است 100 گرم برگ مريم‌گلي را با 40 گرم برگ اسطوخودوس مخلوط كرده و بجوشانيد و دست و پاي خود را هر شب 10 تا 15 دقيقه در اين محلول قرار دهيد.

تاثير گل رس در ميزان تعريق 
 

بوي سنبل؛ عطر كاج

افرادي كه در فصل تابستان و حتي در فصل‌هاي ديگر هنگام فعاليت‌هاي روزانه و ورزش بيشتر در بخش بالاتنه خود دچار تعريق مي‌شوند مي‌توانند با استفاده از حمام گل رس اين مساله را درمان كنند. کافي است خود را با آبي كه در آن خاك رس پودر شده ريخته‌شده شست‌وشو دهند. اين كار كمك مي‌كند پس از يك هفته از ميزان تعرق آنها در بخش بالاتنه كاسته شود و به مرور در شرايط طبيعي قرار گيرند.

برگ مورد به جای مام
 

بوي سنبل؛ عطر كاج

يكي از بهترين گياهاني كه قابليت جايگزيني با مام‌ها و خوشبوكننده‌هاي خشك و صابوني را دارد، برگ خشك شده گياه مورد است. براي استفاده از اين گياه تنها كافي است، برگ گياه خشك شده مورد را به‌خوبي آسياب كرده و از پودر آن به عنوان يك مام خشك براي پيشگيري از تعريق زيربغل و بدبو شدن آن استفاده كنيد. چند روز این روش را امتحان کنید؛ مطمئن باشید نتیجه دلخواهتان را خواهید گرفت.

الياف طبيعي بپوشيد
 

بوي سنبل؛ عطر كاج

 با انتخاب لباس درست مي‌توانيد جلوي بدبو شدن‌تان را بگيريد. لباس‌هاي نايلوني و لباس‌هايي كه در پارچه‌شان پلي‌استر زيادي به كار رفته است، مي‌توانند باعث شدت گرفتن تعريق‌تان شوند اما اگر سراغ لباس‌هاي نخي و پارچه‌هايي كه به‌خوبي هوا را به خود راه مي‌دهند برويد، كمتر عرق مي‌كنيد و به‌خاطر جريان آزاد هوا، كمتر بدبو مي‌شويد.

با سدر بدن‌تان را ماساژ دهيد
 

بوي سنبل؛ عطر كاج

افرادي كه دوست دارند مقاومت بدن‌شان را در برابر گرما و افزايش دماي هوا بيشتر كنند مي‌توانند با كمك سدر اين كار را انجام دهند. براي اين منظور بايد برگ‌هاي خشك شده گياه سدر را پودر كنيد و با تركيب آن با آب مخلوطي نرم به دست آوريد و اين مخلوط را در زمان حمام كردن به بدن خود بماليد و آن را ماساژ دهيد. فقط دقت كنيد پودر اين برگ را به‌خوبي صاف كرده باشيد تا چوب آن موجب زخمي شدن بدن‌تان نشود. با ماساژ اين خمير به پوست بدن به‌ويژه در ناحيه كف پا، دست‌ها و زيربغل كمك زيادي به افزايش مقاومت بدن‌تان در برابر گرماي هوا مي‌كنید.

اين خوراكي‌ها را نخوريد
 

بوي سنبل؛ عطر كاج

افرادي كه در فصل تابستان زياد عرق مي‌كنند و غالبا عرق آنها بدبوست، بهتر است از مصرف غذاها و مواد خوراكي که در ادامه می‌آید پرهيز كنند يا اين مواد را كمتر در برنامه غذايي و وعده‌هاي سه‌گانه غذايي خود قرار دهند. ادويه، زردچوبه، فلفل، سوسيس و كالباس، انواع سس‌، گوجه‌فرنگي، تخم‌مرغ، روغن سرخ شده و غذاهاي كنسرو شده از جمله مواد‌غذايي است كه موجب بدبويي عرق بدن مي‌شود .


:: بازدید از این مطلب : 246
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 28 / 3
دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه تعدادی از نظر پزشکان بزرگ جهان درباره روزه داری در ماه مبارک رمضان را برای باشگاه خوانندگان مجله شبانه ارسال کرده که می خوانید

 دکتر ژان فرموزان در باره فواید روزه داری چنین می گوید:

در آغاز روزه داری، زبان باردار است، عرق بدن زیاد می شود، دهان بو می گیرد، گاه آب بینی را می افتد و همه، علامت شستشوی کامل بدن است. پس از سه، چهار روز، بو برطرف می شود، اسیداُوریک ادرار کاسته می شود و شخص احساس سبکی و خوشی خارق العاده ای می کند و در این حال اعضا هم استراحتی دارند.

 دکتر کارلو آمریکایی در مورد فواید روزه می گوید:

روزه درمانی دراز مدت برای موارد زیر تجویز می شود:

1- فشار خون زیاد،2-تَصَلُّب شرائین که تازه آغاز شده،3-گرفتگی مجاری خون و لنف،4-آسم قلب،5-آنژین قلبی،6- سرطان خون،7- امراض عصبی،8-اختلالات دستگاه متابولیسم (چاقی، نِقرِس، ورم مفاصل، رماتیسم،9-امراض کبد،10- ورم کیسه صفرا،11-امراض معده و روده،12-یبوست مزمن،13-ورم لوزه مزمن،14-زکامهای حلق و بینی،15-زکامهای نای و نایژه،16-ناراحتی های کلیه و مثانه،17-امراض زنان (تورم لگن خاصره، اختلالان قائدگی، نازایی، یائسگی)،18- اگزما،19-دمل،20-کورک و کهیر،21-امراض چشمی مثل آب سبز،22-سر درد مزمن،23-افسردگی،24- ضعف جنسی،25-هیجان شدید،26-وسواس،27- نوالژی، مخصوصاً میگران،28- صعب العلاج،29- سرطان قبل از آشکار شدن


دکتر کارلو :

روزه ای که اسلام واجب کرده، بزرگترین ضامن سلامتی بدن است.


دکتر کارل (فیزیولوژیست بزرگ فرانسوی) می گوید: 

لزوم روزه داری در تمام ادیان تأکید شده است. در روزه ابتدا گرسنگی و گاهی نوعی تحریک عصبی و بعد ضعف احساس می شود، ولی در عین حال کیفیات پوشیده ای که اهمیت زیادی دارند، به فعالیت می افتند و بالاخره تمام اعضا مواد خاص خود را برای نگهداری و تعادل محیط داخلی و قلب قربانی می کنند.


دکترکودل پا فرانسوی می گوید:

5/4 بیماری ها از تخمیر غذا در روزه ها است که همه با روزه اصلاح می گردد.

دکتر بندیکت :

در این مدت (ایام روزه) در ترکیب خون، هیچگونه اخلاطی به هم نرسیده و آن نوری که در بعضی از روزه داران دیده می شود، یک حالت جوانی و نشاطی است که برای روزه داران رخ می دهد.

 کلنل درورشا (روانشناس) :

روزه موجب حالت جزبه روحی می شود.

 

دکتر تومانیاس:

فایده بزرگ کم خوردن و پرهیز نمودن از غداها در یک مدت کوتاه، آن است که چون معده در طول مدت یازده ماه مرتب پر از غذا بوده و در مدت یک ماه روزه داری، مواد غذایی خود را دفع می کند و همین طور کبد، که برای حل و هضم غذا مجبور است دائماً صفرای خود را مصرف کند. در مدت سی روز ترشحات صفراوی را صرف حل کردن باقیمانده غذای جمع آوری شده خواهد کرد.دستگاه هاضمه در نتیجه کم خوردن غذا اندکی فراغت حاصل نموده و رفع خستگی می نماید. روزه یعنی کم خوردن و کم آشامیدن در مدت معینی از سال و این بهترین راه معالجه و حفظ تندرستی است که طب قدیم و جدید را از این حیث متوجه خود ساخته، مخصوصاً امراضی را که به آلات هاضمه به خصوص کلیه و کبد عارض می شود و توسط دارو نمی توان آنها را علاج کرد، روزه بخوبی معالجه می نماید.چنانچه بهترین داروها برای برطرف کردن سوء هاضمه روزه گرفتن است، مرض مخصوص کبد نیز که موجب یرقان می گردد، بهترین طریقه معالجه اش همانا روزه گرفتن است، چه آنکه ایجاد این مرض اغلب اوقات بواسطه خستگی کبد است، که در مواقع زیادی عمل و فعالیت نمی تواند صفرا را از خون بگیرد.

شهید دکتر پاک نژاد : 

در ظرف مدت یک ماه روزه داری، آدمی دارنده یک بدن تازه تعمیر شده و آزاد گردیده و از قید و بند سموم رها شده است.

دکتر کلوخ (پزشک مشهور آمریکایی) :

سرطان از تماس زیاد میکروب های عفونی و سم های آنها با بدن پدید می آید، سرطان ابتدا دمل کوچکی است که در روده یا معده می روید، این دمل ها را می توانیم به آسانی با یکی دو هفته روزه، معالجه کنیم. معالجه کم خونی معمولی، سیلیس، مالاریا، کثافت و چرک ریه، دمل ها ی بسیار بد که بوسیله ترک غذا، ترک خورامهای گوشت دار ممکن می شود.

دکتر آلکسی سوفورین(پزشک روسی) :

تنها طریق برای قطع ریشه سرطان روزه است و بس.درمان از طریق روزه فائده ویژه ای در بیماری های کم خونی، ضعف روده ها، التهاب بسیط و مزمن، دمل های خارجی و داخلی، سل، نِقرس، بیماری های چشم، مرض قند، بیماری های جلدی، بیماری های کلیه، کبد، و اسکلیرور، روماتیسم، استسقا، نوراستنی، عرق النساء، خراز (ریختگی پوست) و بیماری های دیگر دارد.

 دکتر اتوبو خنگر در کنگره پزشکی بغداد : 

شخص روزه دار با سوزاندن رسوبات بیمارگونه و چربی های زائد بدن، کوره متابولیسم خود را می افروزد. در مدت پنجاه سال که از تأسیس کلینک اتوبوخنگر می گذرد، بیش از پنجاه هزار بیمار در این کلینیک، توسط روزه درمان شده امد.دانستن فلسفه احکام، سبب معرفت و شناخت بیشتر نسبت به دین می گردد و همین شناخت، باعث تقویت اعتقاد و ایمان انسان خواهد شد.


تذکر مهم: اگر هدف از روزه این باشد که مثلاً روزه بگیرد تا در چاقی و لاغریش اثر کند، و یا در قند و چربی خونش و ... مؤثر واقع شود، این روزه نزد خداوند سبحان ذره ای ارزش و ثواب ندارد و چه بسا موجب خشم و غضب خداوند گردد و او را به عذاب الهی مبتلا سازد. بر همین اساس حضرت علی (ع) فرمودند: با اخلاص (عمل را فقط برای خشنودی خداوند انجام دادن) کارهای انسان نزد خداوند قبول می شود.(غررالحکم، ص 432).

بنابراین وظیفه یک فرد مسلمانی که می خواهد روزه بگیرد و یا عمل واجب و مستحبی را انجام دهد، آن است که بگوید:«خدایا! می دانم تو حکیمی و تمام دستوراتت برای خیر و سعادت ما است، و می دانم این عمل فوائد زیادی برای من و حتی جامعه دارد، ولی من این عمل را فقط برای رضایت و خشنودی تو انجام می دهم».و لازم نیست اینها را به زبان بگوید، بلکه در دلش چنین نیتی داشته باشد، کافی است.

کسانی که دلشان به حال مردم می سوزد و دوست دارند جوانان این مرز و بوم، جوانانی سالم از نظر روحی و جسمی باقی بمانند، راهی ندارند جز آنکه دلهای پاک جوانان را با دستورات حیاتبخش اسلام عزیز آشنا سازند و مسائل اسلام را با استدلال و منطق برای آنان بیان نمایند.

برادران و خواهران عزیر بدانند که آنچه درباره فلسفه احکام گفته می شود، قسمتی از علت احکام می باشد و الا ذهن ما توان درک حقیقت و تمام علت احکام را ندارد، زیرا علم ما در برابر علم بی نهایت خداوند علیم و ائمه اطهار (ع) نا چیز است. بر همین اساس،رسول گرامی اسلام (ص) می فرماید:«در روزه آنقدر فایده هست، که قابل شمارش نیست». (بحارالانوار، ج 93، ص 254) (کتاب فلسفه روزه).


:: بازدید از این مطلب : 313
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 28 / 3

 

.در این روزها ایران اسلامی داغدار عزیزانی است که حدود سی سال پیش به معراج رفتند و برای تذکار ما که آنها را فراموش کرده‌ایم، امروز دوباره به معراج شهدا می روند
آنان کبوتران سبکبالی هستند که سالها پیش همدیگر را یافتند و با یکدیگر پیمان رفاقت و دوستی بستند و تا آخر با هم ماندند و از یکدیگر جدا نشدند تا اینکه به محضر شریف آقای جهان، محبوب عالم‌، پروردگار عزیز یکتای بی‌همتا راه یافتند
چه مهمانان عزیز و گرانقدری و چه دربار قدس و مصفایی.
اری این شاهان شهید تن خود را بر روی مین گذاشتند به امید آنکه کسی تن خود را با بیت المال فربه نکند....آن افلاکیان بر روی مین رفتند از خود گذشتند تا دیگران براحتی و بسلامت بگذرند
و حال چه راحت وآسوده عده ای از روی مردم میگذرند تا خود به هرچه که رویایی و دست نیافتنیست برسند
آنان رفتند تا بدانیم خوبان رفتنی هستند اما ماندگار
آنان آسمانی و پاک دل بودند....
اما افسوس.....
شهدا حلقه وحدت ملت بوده و هستند. اماامروزدرسالی که به وحدت وهمدلی ملت ودولت از سوی یارنامگذاری شده . کسانی از نامشان و استخوان های پویسده شان نیز نمی گذرند ...حتی اگر نام مداح و سخنران و دکتر و مهندس را یدک بکشند. شهدا دیروز آمدند تا به همه ما بگویند با استقامت به راهتان ادامه دهید و پیام ما را به گوش همه برسانید، حتی آنان که دستشان به خون ما آغشته است. آنها آمدند تا بگویند جنگ آخرین و سخت ترین راه است نه اولین و راحت ترین راه. بسیار از مسائل را می توان با منطق گفت و گو حل  کرد.
شهدا دیروز مظلوم تر از زمان شهادت شان بودند. شکی نیست که حضور پر شور مردم از همه اقشار نشان دهنده عمق احساسات مردم بود . اما اینکه عده ای از اینگونه مراسم سو استفاده کرده و بدنبال اهداف شخصی و یا گروهی خود باشن یه مقدار بی حرمتی به شهداست . اینکه به نام و از طرف شهدا علایق و سلایق خود را مطرح کنیم و برخی رو تحت تاثیر قرار بدیم کار ناشایستی هست ولی متاسفانه عده ای از اینگونه مراسم جهت پیش بردن اهداف خود استفاده میکنند و متاسفانه ادامه هم خواهد داشت . چنین عمل کردن نه تنها خلاف ارزش های دینی و ملی ماست که به هیچ وجه قابل قبول نیست. ما اگر دنباله رو خط امام هستیم باید با خودمان فکر کنیم که آیا امام از این موارد رضایت داشتند یا ضد اینها عمل می کردند.
من از تکرار هذیان در تب پاییز می ترسم از این اسطوره های از تهی لبریز می ترسم درونم آنچنان از چهره ی تاریخ چرکین است که از هر یادگار خاطره انگیز می ترسم برایم آنقدر از عقده های محتسب گفتند که از گیلاس های ارغوانی نیز می ترسم حقیقت واژه ی تلخی است در قاموس ناپاکان زتکرار حقیقت های حلق آویز می ترسم کلاغانی که دیگر از مترسکها نمی ترسند به تاراج حقیقت آمدند ، برخیز می ترسم
، مسیر انقلاب با حفظ حرمت خون شهیدان پا برجاست، تو ایی که آمده ای برای قیل و قال سیاسی اصلاحی و دلواپسی، بدان که عملکرد ناصحیح تو موجب دین زدگی می شود، خود را پاک و منزه می دانی و عمل ناپاک می کنی، بدان تو هم به اندازه غرب در دین زدگی مردم مسئولی و با پاسخگو باشی
29 سال بود که   زمین   طاقت نگه داشتن  فرشته های دست و پا بسته تو خودش نداشت. انگار فریاد میزد گریه میکرد که این فرشته ها از دلش بیان بیرون تا بار این ننگ راحت بشه. این شهدا از دل خاک اومدن بیرون چون باید میومدند تا بفهیم جدا از خط کشی سیاسی و مجادلت حزبی ،شرافت و مردونگی هم هست و وجود داره . شاید این فرشته های دست بسته خیلی به خدا اعتقاد داشتند یا اصلا نداشتند شاید داوطلب بودند و شاید به اجبار رفتند و شاید...... ولی اومدند تا تو سینه های همه ما باشند همه و همه، نه متعلق به جبهه پایداریند و نه اصلاحات و نه محتاج به فریاد من و تو .امدند مثل افتاب تا نورشون رو بی منت به همه ببخشند و ما گرم بشیم و سیاهیش موند به گروهی که فریاد زدند تیرگی بغض و کینه خودشون رو. ولی افتاب پاکه و سیاه نمیشه .
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره شهدای غواص می‌فرمایند: مجاهدت آن‌ها ــ که به‌عنوان غوّاصان دریادل،در قضایای کربلای چهار و پنج معروف شدند ــ هرگز از یاد تاریخ این مرز و بوم نخواهد رفت. آن‌ها همچنان که خدای متعال فرموده است، زنده‌اند. غوّاصان دریادل، غوّاصان خط‌شکن، متعلّق به همه‌ ملّت ایرانند
نکته آخر اینکه این عزیزان ما که چنین مظلومانه از این جهان رخت بربستند، مسئولیت سنگین ادامه راه آنان با ماست ، امید آنکه همیشه هشیار و بیدار باشیم و قدردان نظام مقدس جمهوری اسلامی و ولایت فقیه که عطیه‌ای الهی است، بوده و توفیق ادامه راه شهدا را از درگاه الهی مسئلت نماییم
درپایان
نصف تاریخ عاشقی آب است/قصه هایی عمیق و پر احساس قصه هایی پر از فداکاری/قصه هایی عجیب اما خاص قصه آب چشمه زمزم/زیر پا کوبه های اسماعیل قصه نیل و حضرت موسی/ قصه آن گذشتن حساس قصه حفظ حضرت یونس/توی بطن نهنگ دردریا/ یاکه نفرین نوح پیغمبر/بر سر مردم نمک نشناس/ قصه ظهر روز عاشورا/بستن آب روی وارث آن / کربلا بود و یک حرم تشنه/کربلا بود و حضرت عباس...بین افسانه های آب و جنون/قصه تازه ای اضافه گردیده :قصه بیست و نه ساله ای ازصد و هفتاد و پنج غواص/خادم الشهدا مطلوبی میرسالاری

:: بازدید از این مطلب : 710
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 28 / 3

2 تن از غواصان آزاده عملیات کربلای ۴ که در این عملیات به اسارت درآمدند جزئیات حماسه غواصان این عملیات را روایت می‌کنند. شهبازی از آشتی‌اش با یک غواص شهید در لحظات آخر می‌گوید و یوسفی از بازجویی بعثی‌ها با آب جوش و سیگار خاطره دارد.

 

 این روزها با آمدن پیکر 270 شهید تازه تفحص شده و حضور 175 غواص شهید دست بسته کربلای 4 کشور حال و هوای متفاوتی به خود گرفته است، همه مردم دوباره به یاد 8 سال دفاع مقدس افتاده‌اند و دوست دارند از روایت لحظه‌های ناب عملیات کربلای 4 بیشتر بدانند. جعفر یوسفی و مرتضی شهبازی دو تن از غواصان حاضر در این عملیات بودند که همانجا به اسارت دشمن درآمدند. خاطرات آنان از کربلای 4، به بیان ناگفته‌هایی از حماسه غواصان ردیادل این عملیات اشاره دارد که در اوج مظلومیت و اقتدار به شهادت رسیدند. بخش اول گفتگوی تسنیم با دو غواص دریادل کربلای 4 روز گذشته منتشر شد. بخش اول را می‌توانید در اینجا بخوانید. بخش دوم در ادامه می‌آید:

جعفر یوسفی، یکی از غواصانی است که در عملیات کربلای 4 حضور داشت. او که اکنون استاد دانشگاه است، آن روزها در لشگر 21 امام رضا(ع) بود و خاطرات زیادی از این عملیات دارد. عملیاتی که در آب‌های سرد و خروشان اروند انجام شد. عملیاتی که می‌گویند شکست خورد اما یوسفی می‌گوید شکست نبود و مقدمه‌ای بود برای پیروزی کربلای 5 و ضربه محکم رزمندگان ایرانی به بعثی‌ها بود. جعفر یوسفی یکی از همرزمان کربلای4 که در اسارت با او همراه و دوست بوده است را تلفنی پیدا می‌کند. یوسفی این هم‌رزمش را اینطور معرفی می‌کند: «مرتضی شهبازی یکی از غواصان گردان یونس از لشگر 14 امام حسین(ع) بوده است. گردان یونس متشکل از نخبگان اصفهانی بود که در دوران دفاع مقدس از نورچشمی‌های حاج حسین خرازی محسوب می‌شدند.»

مرتضی شهبازی در یک گفتگوی تلفنی به شرح حضورش در عملیات کربلای4 و خاطرات تلخ و شیرینش در این عملیات می‌پردازد. او دوستان زیادی را در جریان این عملیات از دست داد و لحظه شهادت خیلی از آن‌ها را مقابل خود دیده است. و حالا با روایت جزئیات صحنه‌های شهادت غواصان کربلای 4 گویی دوباره به 29 سال گذشته باز می‌گردد. در میانه روایت‌هایش بغض می‌کند و صدایش می‌لرزد و همچنان معتقد است حال و هوای اروند و رزمندگان کربلای 4 در آن روز توصیف ناشدنی است. مرتضی شهبازی نیز از غواصانی است که در این عملیات به اسارت بعثی‌ها درآمده است. و حالا هم رزمش به نمایندگی از تسنیم با او تلفنی گفتگو می‌کند:

*تسنیم: آقای شهبازی: از آغاز عملیات کربلای4 و حضور در میان غواصان گردان یونس بگویید.

چند روزی به عملیات کربلای 4 مانده بود که بچه‌های گردان یونس با توجه به اطلاعاتی که کم و بیش داشتند از شرایط عملیات مطلع بودند. من هم یکی از غواصان این گردان بودم. یک هفته قبل از عملیات، فرماندهان آمادگی لازم را به بچه‌ها می‌دادند. بچه‌ها حال و هوای خاصی پیدا کرده بودند. محوطه اسکان بچه‌های گردان یونس، سمت شرق کارون بود و از محوطه اصلی تجمع لشگر دور افتاده بود. به همین دلیل مسجد کوچکی بنا کرده بودند تا به خاطر این فاصله بتوانند از چنین فضایی استفاده معنوی ببرند. این مسجد سراسر معنویت بود و بچه‌ها هر موقع که دلشان تنگ می‌شد به آنجا می‌رفتند. قبل از عملیات کربلای 4 گاهی به آنجا می‌رفتم و در تنهایی به وصیت نامه و توصیه‌های نهایی فکر می‌کردم.

یک روز وقتی از مسجد بیرون آمدم چند نفر از دوستان را دیدم که از دسته و گروهان خودمان بودند. آنها بچه‌های شوخ طبعی بودند تا چشمشان به من افتاد یکی از بچه‌ها شروع کرد به خندیدن و به حالتی تمسخر و با شوخ طبعی زیاد من را با دست نشان می‌داد که فلانی این چه قیافه‌ای است برای خود درست کرده‌ای؟ من سعی می‌کردم بی‌تفاوت عبور کنم اما دیدم رفتار او از حالت شوخ طبعی به حالت تمسخر رسیده است. ناراحت شدم و به سمت این رزمنده که «احمد لطفی» نام داشت رفتم. او را محکم هل دادم و گفتم این کارها یعنی چه او هم تا خواست واکنشی نشان دهد دوستانش از اطراف مانع شدند. سرش را پایین انداخت من هم سرم را پایین انداختم و با ناراحتی عبور کردم.

آغاز عملیات کربلای 4 و ماجرای غواصان گردان یونس

روزها به سرعت سپری می‌شد و به عملیات کربلای 4 نزدیک می‌شدیم. یادم نمی‌آید که دیگر تا روز عملیات با احمد لطفی برخوردی داشته باشم. گاهی که اتفاقی نگاهم به نگاهش می‌خورد با ناراحتی نگاهش می‌کردم. شب عملیات وقتی به منطقه آمدیم نقطه رهایی نهر خین بود. بعد از ظهر آن روز هواپیماهای عراقی با حجم وسیعی بمباران می‌کردند و تعداد زیادی از آن‌ها نیز فیلم برداری می‌کردند و این حاکی از آن بود که عملیات لو رفته است. اما ما هنوز اطلاع قطعی نداشتیم. به مغرب که نزدیک می‌شدیم بچه‌ها با حالت معنوی خاصی برای حضور در نقطه رهایی آماده می‌شدند. همدیگر را در آغوش می‌گرفتند و خداحافظی می‌کردند. هر کدام از بچه‌های غواص گوشه‌ای از نخلستان‌های شلمچه شروع به نماز خواندن کردند. در این حین دیدم مهدی صمدانی بیسیم چی گردان با حالت عجیبی در گوشه‌ای نماز می‌خواند انگار دستانش در آسمان و پاهایش روی زمین باشد هیچ تعلقی با دنیا نداشت. من هم به او اقتدا کردم و و نمازم را با او خواندم.

ستون آماده حرکت شد. وقتی به سمت خروجی نهر خین حرکت کردیم، در قسمتی از مسیر، تیربار عراقی شروع به تیراندازی بی هدف کرد. تیرهای رسام را می‌دیدیم که به سمتمان می‌آمد، تعجب کرده بودیم. می‌گفتیم ما که هنوز اقدامی نکرده‌ایم که تیراندازی شروع شده است. در همان مسیر تیر به سینه یکی از بچه‌ها خورد و درجا شهید شد. فرمانده گروهان، «مهدی مظاهری» تأکید می‌کرد که هر کدام اگر وابستگی خاصی به خانواده دارید یا اگر نان آور خانواده هستید و مشکلات شخصی دارید، نیایید. هنوز وقت هست که بازگردید.

انگار درهای آسمان به سمت اروند باز شده بود

ستون به سمت خروجی نهر خین حرکت کرد. وقتی بچه‌ها آماده شدند از نهر خین وارد اروندرود شدیم. خیلی عجیب بود. صدای تیراندازی و آتش دشمن می‌آمد. مقداری که جلوتر رفتیم سرمای آب و آتش دشمن که ستون بچه‌های غواص را مورد هدف قرار داده بود همه دست به دست هم داد که کار خوب پیش نرود. سرم را از آب بیرون آوردم و دیدم که انگار درهای آسمان به سمت اروند باز شده و هر که دستش را به سمت آن می‌برد، به سمت بهشت بالا می‌رود. بچه‌ها تیر خورده بودند و ستون با گردابی به دور خود می‌چرخید. مهدی بی‌سیم‌چی گردان من و چند نفر دیگر از بچه‌ها که به فاصله نزدیک از من بودند را صدا زد و گفت: مرتضی! ستون را رها کنید و بیایید اینجا. طنابی که دستمان بود و با آن بچه‌های غواص به هم مرتبط شده بودند و حالا مملو از شهدا و مجروحان شده بود را رها کردیم. مهدی گفت گروهان باید به سر جزیره ام‌الرصاص می‌زده اما به دلیل آتش زیاد بچه‌ها منحرف شدند. به ما اشاره کرد و گفت شما بروید به سمت جزیره ام‌الرصاص وگرنه تیربارهای دشمن مانع عملیات بچه‌ها در جزیره ماهی می‌شوند. گفت باید آتش را کنترل کنید.

گفتم: ولی تعداد ما کم است. گفت: چاره‌ای نیست. همین چند نفر هم خوب است. به سمت جزیره شنا کردیم. در اولین موانع دست ساز دشمن از جمله خورشیدی‌ها توقف کوتاهی کردیم. تیربارهای عراقی کار می‌کرد. یک تیر به سمت من آمد و به خروشیدی خورد و بعد کمانه کرد و به سمت گوش من آمد. با اصابت آن به گوشم چنان احساسی در سرم آمد که فکر کردم سرم منفجر شده است. تمام اعضای بدنم از کار افتاده بود. نمی‌دانم چقدر طول کشید تا به خود آمدم و دیدم هنوز زنده‌ام. مهدی را دیدم که گفت: مرتضی! بچه‌ها نتوانسته‌اند بیایند. ماندن ما هم اینجا فایده‌ای ندارد. بیا  به آن سمت خط که صدای الله اکبر بچه‌ها از آن بلند است برویم. احتمالاً بچه‌ها خط را در آنجا شکسته‌اند. گفتم: من نمی‌توانم بیایم تو برو من را اینجا بگذار. گفت: نه نمی‌شود. هرچه اصرار کردم فایده نداشت. مهدی گفت: تو خودت را روی آب رها نگه دار من تو را با خود می‌برم. همین طور هم شد. شنا کنان من را با خود کشید و برد.

در میانه رود اروند بودیم که منورها روی آسمان بود. برگشتم نگاه کردم به نظرم رسید فاصله خیلی زیادی با آن سمت خط داریم. گفتم مهدی مرا رها کن و برو اینطور نمی‌ـوانی بروی و فاصله زیاد است. مار ا می‌زنند. اما او کمی بعد گفت: اینجا که نمی‌‌شود رهایت کنم. تو را به سمت همان موانع ام الرصاص می‌برم. مرا به سمت همان موانع بازگرداند. من حال خوبی نداشتم. سریعا روی خورشیدی‌ها غلتیدم و از سیم خاردارها و موانع عبور کردم تا به خشکی رسیدم فکر می‌کردم چند لحظه دیگر جانم را از دست خواهم داد و می‌خواستم آن لحظه روی خشکی باشم. به صرافت افتادم که چرا مهدی هنوز نیامده است. برگشتم لب آب و دیدم او به سمت ساحل در حال حرکت است و دورش تا یک فضای چند متری پر از خون است. پریدم روی آب و او را گرفتم و به سمت خشکی کشیدم. صدایش کردم جوابی نمی‌داد. لب‌هایش تکان می‌خورد ولی حتی با نزدیک کردن گوش‌هایم به دهانش چیزی متوجه نشدم. چند لحظه بعد مهدی هم به شهادت رسید.

ماجرای شهادت احمد لطفی

من در کنار ساحل نه اسلحه‌ای داشتم و نه مهماتی. تنها نشسته بودم که دیدم چند نفر از نیروهای غواص به آن سمت می‌آیند. متوجه شدم از بچه‌های گردان خودمان هستند. اشاره کردم گفتم بیاید اینجا 4 یا 5 نفر به سمت من آمدند به محض اینکه شروع کردند بیایند به سمت خشکی چند نفر از آن‌ها به خاطر نارنجکی که در آب افتاد به شهادت رسیدند. سرشان توی آب بود و پاهایشان بالا به سرعت تکان می‌کرد.

یکی از آن‌ها به خشکی رسید. چند متر آن طرف‌تر دیدم که نشسته است. جلو رفتم و گفتم اخوی دیدی هرکدام از بچه‌ها که بالا آمدند به شهادت رسیدند؟ انگار فقط من و تو مانده‌ایم. گفت: بله. همه شهید شدند. یک دفعه احساس کردم صدایش برایم آشناست. خوب که دقیق شدم دیدم او احمد لطفی است. گفتم احمد تویی؟ گفت: بله؛ یاد آن روز مسجد افتادم و خجالت کشیدم. گفتم یادت هست بین ما چه مسئله‌ای پیش آمد؟ گفت بله. پاسخ دادم اینجا دیگر کسی باقی نمانده بیا از هم حلالیت بطلبیم. بلافاصله بلند شد و همدیگر را در بغل گرفتیم. همانطور که همدیگر را در‌آغوش کشیده و حلالیت می‌طلبیدیم و سینه‌هایمان به هم چسبیده بود یکدفعه احمد گفت: آخ! تیر خوردم. گفتم: تیر به کجا اصابت کرد؟ گفت به سینه‌ام.

دستش را به سمتی دراز کرد و گفت:«السلام علیک یا ابا عبدالله»

با حالت شوخی رهایش کردم و گفتم: اینجا هم شوخی می‌کنی؟ تو که سینه‌ات به سینه من چسبیده است. تا رهایش کردم دیدم زانوهایش شل شد و دو دستش را روی سینه‌اش گذاشت و شروع کرده به فشار آوردن. از پهلو بود یا از پشت نمی‌دانم اما ترکشی به او اصابت کرده بود. قبل از اینکه به زمین بیفتد او را بغل کردم و گفتم: احمد چی شد؟ دیدم چیزی نمی‌گوید همانطور که در بغلم بود به طرز عجیبی دست‌هایش را دراز کرده بود. همانطور که دستش را باز می‌کرد آن‌ها را از بالای شانه من دراز کرده و به سمتی اشاره می‌کرد. با اینکه در حالت شهادت بود اما یک نیروی عجیبی داشت. به سینه من فشار می‌آورد و به سمتی اشاره می‌کرد و بعد هم گفت: «السلام علیک یا اباعبدالله». پشتم را نگاه کردم. کسی را نمی‌دیدم. دوباره همانطور دستش را دراز کرد و دوباره تکرار کرد: «السلام علیک یا ابا عبدالله». به گونه‌ای که انگار خود حضرت روبرویش بود و انگار دستش را به دست‌های حضرت(ع) نزدیک می‌کرد. نفس‌های آخر را کشید و به شهادت رسید.

ماجرای اسارت در کربلای4

بعد از این ماجرا من به همراه چند نفر دیگر که آن اطراف بودند، تا فردا همانجا ماندیم و مقاومت کردیم. و قسمتی از جاده‌ای را که عراقی‌ها تدارکات را از آنجا می‌بردند، مسدود کردیم. ولی چون نیروی کمکی نرسید و بچه‌ها نتوانستند موفقیتی داشته باشند، ما هم نتوانستیم کاری از پیش ببریم. تا بعد از ظهر در قسمتی از نیزار پناه گرفته بودیم و منتظر بودیم که شب بشود تا بتوانیم با استفاده از جریان اب اروند و  و تاریکی شب به سمت خط خودمان برگردیم. عراقی‌ها ظاهرا بر بالای نیزار متوجه حرکت نیزارها در بخشی شده و مشکوک شده بودند. به همین دلیل رگبار گرفتند بر روی نیزار. از 5 نفری که بودیم سه نفر از بچه‌ها تیر خوردند و مجروح شدند و بر اثر سر و صدای بچه هایی که تیر خوردند متوجه حضور ما میان نیزار شدند و ما را به اسارت گرفتند و به این ترتیب داستان اسارت ما از آن روز شروع شد.

گفتگوی تلفنی با مرتضی شهبازی که به انتها رسید. جعفر یوسفی به روایت مابقی خاطراتش ادامه داد. او از روزهای اسارتش در عراق چنین می‌گوید:

آغاز اسارت:بازجویی با آتش سیگار

پس از اینکه اسیر شدیم ما را بر روی زمین خواباندند تا تفتیش کنند. بعثی‌ها یکی از دوستان به نام رجایی که با عراقی‌ها دست به یقه شده بود و تعدادی از آنها را کشته بود را نشان کرده بودند، به محض اسیر شدن، یکی از بعثی‌ها با رگبار اسلحه‌اش شهیدش کرد. دست‌های ما را با سیم تلفن از پشت بستند و به سمت عقب آوردند در آن لحظه می‌دیدیم که چگونه خمپاره‌های ایرانی دقیق  به سنگرهای بعثی‌ها شلیک می‌شد ما را با ایفا همراه چند جنازه بعثی به عقب آوردند. هر جا که بعثی‌ها جنازه‌ای را به روی زمین می‌دیدند گریه می‌کردند و می‌خواستند ما را بکشند ولی فرمانده‌شان اجازه نمی‌داد. هنگام سوار شدن به ایفا وقتی دست یکی از رزمندگان که تیر خورده بود را گرفتم تا او به بالا بیاید، یک بعثی با لگد به شکمم زد و آنجا متوجه شدم که آنها چه کینه‌ای از ما دارند.

هر 6 غواص دست و پا بسته با 6 بعثی همراه بود/گرداندنمان در شهر ما را یاد اسارت حضرت زینب(س) می‌انداخت

در خط عقب چشم‌های ما را بستند و بازجویی می‌کردند. گاهی هم با آتش سیگار شکنجه می‌کردند تا جواب بگیرند. پس از آن ما را به بصره آوردند و در مقر سپاه سوم عراق جای دادند. وقتی که می‌خواستیم از ماشین پیاده شویم. بعثی‌ها که هر یک چوب، چماق، میله یا کابلی به دستشان بود به طرف ما آمدند و ما را زدند. در بین بچه‌ها ما حتی کسی را داشتیم که در پیشانی‌اش تیر خورده بود و 2،3 روز بعد شهید شد. پس از آن تصمیم گرفتند که ما را در شهر بچرخانند. هر 6 غواص را کف یک ماشین ایفا می‌نشاندند و همراه 6 بعثی که تجهیزات کامل داشتند در شهر می‌گرداندند. پاهای ما را هم با 3 طناب بسته بودند که در صورت پاره شدن باز هم نتوانیم فرار کنیم. در شهر صحنه‌های عجیبی رخ می‌داد. یاد اسارت حضرت زینب (س) می‌افتادیم. بعثی‌ها جمع شده بودند و شادی می‌کردند.

بعثی‌ها با حالت مستی ما را می‌زدند

با این حال هیچ کدام از رزمندگان حاضر نمی‌شدند شعار بدهند حتی یکی از بچه‌های همدانی به من می‌گفت در حالت نشسته در ماشین نماز می‌خواند و در هنگام دعای دست نماز وقتی دست‌های من به سمت بالا بود آنها از من فیلم گرفتند من می‌ترسم که از این فیلم استفاده کنند و بگویند که ایرانی‌ها در برابرشان اظهار عجز کردند. عکس‌های صدام را به ما دادند که دست بگیریم. اما آنها را دور ریختیم. پس از آن ماهر عبدالرشید به دیدن اسرا آمد و بعد همگی به سمت ساواک عراق منتقل شدیم. وقتی ما را از بصره به سمت ساواک می‌بردند، ماشین هیچ پنجره‌ای نداشت و بخاری‌ها هم روشن بود. بچه‌ها به شدت تشنه بودند وقتی ماشین به مقصد رسید، راننده پیاده شد و بخاری را زیاد‌تر کرد. برخی از اسرا در همانجا شهید شدند. هنگامی هم که پیاده شدیم بعثی‌ها که اکثرا مست بودند شروع به زدن ما کردند یکی از آن‌ها می‌خواست با چماق به سر من بزند اما فرد دیگری جلوی او را گرفت و گفت اینگونه از بین می‌رود.

زندان الرشید: هر اتاق 9 متری سهم 40 اسیر بود/ماجرای شهیدی که بعد از شهادت بوی عطر می‌داد

بعد از 4،5 روز ما را به زندان الرشید منتقل کردند آنجا هم اتفاقات زیادی برای ما افتاد. در زندان سالنی بود که در هر طرفش 5 اتاق 9 متری قرار داشت و در انتهای سالن هم یک سرویس بهداشتی بود که هیچ وقت دوشش کار نمی‌کرد و اسرا مجبور بودند با دست‌های خونین غذا بخورند. بچه‌ها در آن محیط آلوده دچار عفونت شدند. هر کسی در آن شرایط باشد به سرعت از بین می‌رود. یادم می‌آید هر وقت می‌خواستیم پای یکی از رزمندگان را که چرک کرده بود از عفونت خالی کنیم مانند شیر آب از پایش چرک می‌آمد. زخم یکی از رزمندگان کرم گذاشته بود و به شدت بوی تعفن می‌داد اما با این حال بقیه از او مراقبت می‌کردند. یادم است وقتی او شهید شد بوی عطر عجیبی همه جا پیچید.

بعثی‌ها در یک سلول 9 متری 40 نفر را جای می‌دادند و در را قفل می‌کردند تا کسی بیرون نیاد من آن زمان 21 سال سن داشتم. بچه‌هایی که در سن و سال ما بودند جزو بزرگترهای جمع محسوب می‌شدند و حکم برادر و پدری داشتند. ما بچه‌هایی در آنجا داشتیم که در زندان به سن تکلیف رسیدند. شب‌ بچه‌ها را به صورت کتابی می‌خواباندیم ولی با این حال برای چند نفر جا نبود و عده‌ای باید می‌ایستادند. ما مجبور بودیم که نوبتی بخوابیم.

ماجرای اسارت در کربلای 4 و شهادت شهیدی که 15 سال بعد از شهادت، خون تازه از پیکرش روان بود

لازم است از یکی از رزمندگان کربلای4 که بعدا اسیر شد یاد کنم. «شهید علی محمدرضایی» طلبه دانشجویی بود که مسئول تیم عملیاتی منطقه بود. او روحیات عجیبی داشت. 3،4 روز بعد از اینکه همه ما اسیر شدیم او هم اسیر شد. او در نیزارها مانده بود و چند عراقی را هم کشته بود. اما در آخر او را اسیر کرده بودند. ما در آنجا یک لباس بیشتر نداشتیم که دوشنبه‌ها آن را می‌شستیم و با لباس کوتاهی روز را به سر می‌کردیم تا لباس‌های اصلی خشک شوند. یادم می‌آید در همین حال دو نفر از نگهبانان به نام «عدنان» و «علی آمریکایی» وارد سلول شدند. آنها که فهمیده بودند رضایی چند عراقی را پیش از اسیر شدن کشته او را به سمت حمام بردند. تابستان بود. آب مصرفی ما از تانکرهای هزار لیتری بالای ساختمان تامین می‌شد که در تابستان به شدت داغ می‌شد به صورتی که دستها را می‌سوزاند. در زمستان‌ها هم همان آب داخل تانکر آب به قدری سرد بود که وقتی به صورت می‌زدیم بخار می‌شد. رضایی را به حمام بردند و آنقدر با کابل او را زدند که تمام گوشت‌های بدنش بیرون زد. این را یکی از آزاده‌هایی که برای بعثی‌ها کار می‌کرد و اخبار را به ما می‌رساند، روایت کرد. بعد از آن به زخم‌های رضایی نمک ریختند و او را بر روی براده‌های شیشه چرخاندند و بعد زیر همان آب جوش تانکر گذاشتند. آب جوشی که از آبگرمکن می‌آمد. با این حال نتوانستند از او اعتراف بگیرند و بعد یک تکه صابون را در حلقش کردند و او شهید شد. پس از آن جنازه رضایی را بر روی سیم‌خاردارها انداختند و از او عکس گرفتند. 15 سال بعد وقتی پیکر او به ایران برگشت هنوز هم از جنازه‌اش خون تازه می‌آمد. او را در مشهد دفن کردند.

جنازه شهیدی که با آهک هم از بین نرفت/270 شهیدی که ما را تفحص می‌کنند

یادم می‌آید شهید حسین پیراینده، فرد دیگری بود که در دوران اسارت از اردوگاه تکریت 11 به اردوگاه دیگر منتقل شد و در آنجا او را به شهادت رساندند و جنازه‌اش را در زیر آفتاب گذاشتند تا از بین برود. با این حال جنازه از بین نرفت. حتی بر روی آن آهک ریختند اما جنازه از بین نرفت و مجبور شدند جنازه را به ایران منتقل کنند. با  اینکه اکثر بچه‌ها که هم سن و سال بودند ولی هیچ یک حاضر به جاسوسی نمی‌شدند. امیدوارم جامعه ما همیشه رنگ و بوی شهادت بدهد. دوران اسارت بسیار سخت بود اما الان به مراتب از اسارت سخت‌تر است. زیرا در زمان اسارت ما تکلیفی نداشتیم. اما امروز متاسفانه از شهدا دور می‌شویم و حالا این 270 شهید آمده‌اند تا ما را تفحص کنند تا چیزی درون ما پیدا کنند و اگر شد ما را با خود برگردانند.

ما به تکلیف خود در کربلای4 عمل کردیم/موفقیت کربلای5 نشان می‌دهد در کربلای4 شکست نخوردیم

*تسنیم: برخی معتقدند ما در عملیات کربلا4 شکست خوردیم. در حالی که طبق آموزه های اسلام از جهاد در راه خدا ما معتقد بودیم چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم. نظر شما درباره بد فهمی‌هایی که درباره عدم الفتح‌های دفاع مقدس و کربلای4 وجود دارد، چیست؟

جنگ جنگ است و اتفاقات خود را دارد. یادم می‌آید زمانی این ذهنیت شکل گرفته بود که چرا همه فیلم‌ها بعثی‌ها را افرادی ضعیف و زبون نشان می‌دادند؟ این واقعیت نداشت. بعثی‌ها به شدت در برابر ما مقاومت می‌کردند. رسول خدا(ص) در برخی از جنگ‌ها شکست خورد. خدا تضمینی در این باره نداده است. در برخی جاها به علت ناتوانی و برداشت‌های غلطی که انجام می‌شد ما به ظاهر شکست می‌خوردیم اما این ماهیت جنگ است. من نمی‌گویم در کربلای 4 شکست خوردیم. زیرا یک ماه پس از آن کربلای 5 با موفقیت‌های عمده خود، انجام شد. ما موظف به انجام تکلیف خودمان بودیم. یادم می‌آید وقتی برادر من پس از 10 سال اسارت به ایران برگشت وقتی از او پرسیدم آیا حاضری باز هم به عراق بروی؟ گفت: اگر آقا بگوید من باز هم حاضرم به عراق بروم. هر یک از شهدا و جانبازان تکلیفی داشتند که انجام دادند. برخی سعادت شهادت داشتند و برخی امثال من هم برگشتند. به قول امام ما چه بکشیم و کشته شویم پیروز هستیم. در جنگ شکست‌های ظاهری وجود دارد و این به معنای شکست واقعی نیست که بتواند چیزی را ثابت کند.

بعثی‌ها به خاطر کینه زیاد از غواصان، آن‌ها را زنده به گور کردند

*تسنیم: پیکر مطهر 175 شهید غواص و خط شکن 15 کیلومتر جلوتر از خط مقدم کربلای 4 در یک گور دسته جمعی پیدا می‌شود که همه شان دست بسته بودند. در همان روزها چقدر پیش بینی چنین جنایاتی از صدام وجود داشت؟

هیچ جنایتی از صدام بعید نبود. همه اسرا دوستانی داشتند که بعثی‌ها جلوی چشمشان آن‌ها را کشته بودند. خیلی از رزمندگان در اردوگاه‌ها شهید شدند. یادم می‌آید «حسین سلطانی» از ناحیه دست مجروح شده بود و تیری به کف دستش خورده بود. زخم او به راحتی قابل درمان بود اما عراقی‌ها دست او را به مدت 10 روز با گاز وازلین بستند و وقتی باندها را باز کردند، 4 انگشت او قطع شد و الان تنها مچ او باقی مانده است. صدام از هیچ جنایتی رویگردان نبود حتی مردم حلبچه از عراق را با بمب شیمیایی کشت.

در کربلای 4 هم آب تعداد زیادی از غواصان را به این دلیل که عمدتاً مجروح شده بودند، و توان ایستادگی نداشتند، را به عمق خاک عراق برد. بعثی‌ها کینه زیادی از ما به دل داشتند و به همین دلیل غواصانی را که به عمق خاک عراق رسیده بودند، دست بسته زنده به گور کردند. آب خیلی از این غواص‌ها را هم به خلیج فارس برد و در آنجا کشته شدند


:: بازدید از این مطلب : 364
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 6 / 3

seyed ali salari دختری از خانواده ای از سادات ساکن فلاورجان  اصفهان بر اثر تصادف به مدت یک ماه به کما رفت و تمام پزشکان از او قطع امید کرده بودند و راهی برای درمانش نداشتند.

آنها روی به آقا امامزاده میرسالار (ع)آوردند و دعا و نذورات زیادی برای شفا گرفتن از پروردگار بزرگشان کردند.بعد از ظهر روز جمعه وقتی خانواده آن دختر برای عیادت به پیش او رفتند، پرستاران به آنها گفتند عالمی سبزپوش بدون اجازه ما به داخل اتاق دخترتان رفت و وقتی ما خواستیم جلوی او را بگیریم و اورا از اتاق خارج کنیم دیدیم کسی در اتاق نیست و دختر شما به هوش آمده،و شروع به حرف زدن کرده است.

خانواده او بسیار خوشحال شدند و بعد از مرخص شدن او از بیمارستان اورا مستقیما به مرقد مطهر این سید بزرگوار آوردند و شب را در همان جا ماندند و شکر از خداوند باری تعالی بجای آوردند..

پرندگان پناهنده

 

یکی از افرادساکن اطراف امامزاده در یک روز برفی  کبک هایی را که از گرسنگی برای پیداکردن غذا از کوه پایین امده و  کنار حرم نشته بودندمی خواست به هر نحوی شکار کند.ناگهان دچار حالت منقلبی شد. پس به خانه برگشت وقتی شب خوابید در خواب دید سید جلیل القدری با عصبانیت به او نگاه بدی کرد و فرمود چرا پرندگانی که به من پناه آورده اند را شکار و اذیت می کنی؟من که مؤذنی ندارم. همینها مؤذنین من هستند،که آن شخص با ناراحتی و پریشانی از خواب بلند شد و فردا آن روز به حرم مطهر امامزاده میرسالار (ع) رفت و از ایشان عذر خواهی کرد


:: بازدید از این مطلب : 264
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
این وبلاگ برای معرفی طایفه سادات صحیح النسب میرسالاری طراحی گردید .در این وبلاگ اداب ورسوم ،مطالب تاریخی،معرفی شخصیت هاو...........می پردازیم
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شمادرباره هیئت امنای امامزاده میرسالار(ع)

پیوندهای روزانه