منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 894
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 24

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 32
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 112
:: بازدید ماه : 1199
:: بازدید سال : 4491
:: بازدید کلی : 104111
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 25 / 5


 

آن خراج زیر ....بحر تا بر

آنکه میدانی که نامش هست دشوار

آن .... صاف و گرم و نرم و روشن

ساق پا یا لاله ای که از بلوره

کف پا یا خون عاشق پایماله

بند تنبان چون دو افعی هست خونریز

یا چو دو افعی که گنج در دست دارند

جفت ... مثل شاخ صاف رسته

هر کسی اقبال پیروزیش گردد

دمبدم برگونه هایش می زدی آب 

بس که طاقت رفت دل برداشت فریاد

چون خرامان گشت سرو قد رعناش

گفتمش ای نازنین ، ای سرو قامت

طغرل شیرین کاری یا قجیری

غنچه نشکفته ای، یا خرمن گل

نکته فهمی یا خبر از خود مداری

شاهباز لامکانی یا تذروی

یا بسان بلبلی بر ساحت باغ

خود چه بازی در شکار ای یار طناز

این دوزلفین یا که زنجیر عدالت

راست بر گو مهر گنجت برقراره

پرده پوشیده این راز بردار

از بیانم سرخ شد آن سرو آزاد

در تکلم لب گشاد او با دلی شاد

چون که شد هنگام پیری احمقی چه؟

عاشقی زیبنده فصل جوانی است

رفته ای از هوش برمن چشم بگشا

گرچه اندر صید گیری گشته ای فرد

اصل من از مردمان روزبهانه

جغد ویرانه نیم صراف دوران

چشم مرغان صحن گلزارم ندیده

آهوی مشکین ، غزال فیلمانم

چون شنیدم این سخن زان راحت جان

تا جهان باشد همیشه شاد باشی

 

گنج خسرو ، تخت خاقان ، تاج قیصر

درج گوهر، گنج یاقوت ، در مروار

این چه سیماب، این چه مهتاب ، این چه گلشن

این چه عکس و این چه شیشه ، این چه نوره

این چه خون و این چه خونریزی چه حاله

در بهاران مثل گل های سر آویز

تا امانت را بصاحب واگذارند

سم آهو در میانش نقش بسته

پاسبانی گنج او روزیش گردد

تا که خیزد نرگس مخمورش از خواب

کای پری پیکر نگار آدمی زاد

گشت دل پایبند زلفین چلیپاش

دل شده جویای وصفت تا قیامت

پازنی، سررم زنی، یا موش گیری

یا رسیده بر مشامت بوی سنبل

صید خودنشناس یا جویا شکاری

یا چو جغد تیه یا قمری بسروی

یا گرفتاری بدست رو سیه زاغ

یا کبوتر بچه ای در جنگل باز

بی مروت این چه عدل است این چه حالت

یا بضرب تیغ مردان گشته پاره

وزن گنجت را به مشتاقان توبشمار

عارفانه در سخن داد بیان داد

در جوابم گفت ای فرزانه استاد

حالت پیری به کار عاشقی چه ؟

آب و رنگ نو بهار زندگانی است

تا  بگویم با تو حالم را سراپا

من شکارت را نشایم ای جوانمرد

زان سبب هم غمزه ای در قصد جانه

کس نزد مهر عقیقم را به سوهان

دست دوران برگی از بارم نچیده

صید قید و بند صیادان ندانم

آفرین خواندم بر آن بلقیس دوران

از گزند چشم بد آزاد باشی

 


 




:: بازدید از این مطلب : 441
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
این وبلاگ برای معرفی طایفه سادات صحیح النسب میرسالاری طراحی گردید .در این وبلاگ اداب ورسوم ،مطالب تاریخی،معرفی شخصیت هاو...........می پردازیم
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شمادرباره هیئت امنای امامزاده میرسالار(ع)

پیوندهای روزانه