منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 894
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 24

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 82
:: بازدید ماه : 1169
:: بازدید سال : 4461
:: بازدید کلی : 104081
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 23 / 7

 

 


  داستاني که بسيار مهم و در واقع داستان زندگي تمام انسانهاست، درست است يكي از مصاديق اين آيه يكي از مسلمانان انصار فقير بود و ثروتمند شد به بركت دعاي پيامبر(ص صلی الله علیه و آله وسلم) به نام ثعلبه بن حاطب در هر دوره اي ثعلبه هاي فراوان است، امروز ثعلبه هست و در آينده هم ثعلبه هاي وجود دارد، چه بسا ما هم ثعلبه باشيم و ندانيم. قرآن اينگونه ما انسانها را تربيت مي كند، هدف از نقل اين داستانها تربيتي و تلنگر است كه ما بيدار شويم خداي نكرده دچار اين غفلتها قرار نگيريم. داستان از اين قرار است، يك مسلمان انصار و فقير خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) رسيد گفت يا رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) دعا كنيد من ثروتمند شوم،
کلام مهم پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) به ثعلبه
پيغمبرخدا(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند ثعلبه مال اندكي كه شكرش به جا آوري بهتر از ثروت فراواني است كه از عهده شكرش بر نيايي، من كه پيغمبرخدا هستم ببين چه چيزي در زندگي دارم اقتدا كن به پيغمبرت، و بعد ثعلبه خداحافظي كرد و رفت.
عهد بستن ثعلبه با خدا و پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)
مدتي كه گذشت و ثعلبه دوباره خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت يا رسول الله(صلی الله علیه و آله) با شما عهد مي بندم كه اول آدم صالحي باشم، دوم دستوراتي كه شما مي دهيد انجام مي دهم و سوم شما دعا كنيد وضع مالي من خوب شود با خداي تبارك و تعالي عهد مي بندم تمام حق و حقوق مالي خود و واجبات مالي خدا را بپردازم.
برادران و خواهران اين عهد بستن امروز مصداقهاي زيادي دارد خداي نكرده بچه ما مريض شود خدايا با تو عهد مي بنديم نماز اول وقت بخوانيم، خدايا اگر در كنكور قبول شوم عهد مي بندم مسئول و خدمتگزار مردم باشم، خدايا اين گرفتاري را از من بردار عهد مي بندم اين كار را انجام ندهم.قصه ثعلبه قصه يك شخص انصاري در زمان گذشته نيست قصه روز من و شماست. خدايا بچه¬ ي من خوب شود سعي مي كنم حجابم را حفظ كنم، خدايا بچه ام خوب شود سعي مي كنم راه تو را پيش بگيرم، خدايا گره از كار من باز كن با تو عهد مي بندم ده دقيقه قرآن بخوانم. پيامد اين خلف وعده و شكستن تعهد، آن هم با خداي تبارك و تعالي چه چيزي مي تواند باشد؟ (ثعلبه نزد پيغمبرخدا(صلی الله علیه و آله) آمد و اين تعهد را داد.) پيغمبرخدا(صلی الله علیه و آله) دعا كردند خدايا مال ثعلبه را زياد كن طبق نقل ديگر پولي دادند و گفتند برو گوسفندي بخر، ثعلبه آمد و گوسفندي را خريد از بركت دعاي رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گوسفند زاد و ولد كرد و زياد شد به قدري گوسفندانش زياد شد بعضي اوقات نمازجماعت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را از دست مي داد بعضي اوقات به نمازجمعه نمي رسيد. آيه را توجه بفرمايد اين حكايت مخصوص ثعلبه نيست حكايت ثعلبه هاي فراوان گذشته، حال و آينده است«وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ َ» بعضي از مسلمانها كساني هستند كه«عَاهَدَ اللّهَ» با خدا عهد مي بندند (خدايا بچه ي ما را شفا بده، خدايا بچه ي ما در كنكور قبول بشود، خدايا از اين مريضي نجات پيدا كنم، خدايا به من پول بده، «لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ» خدايا اگر از فضل و عنايت خودت مرا دستگيري كني گره از كارم باز كني «لَنَصَّدَّقَنَّ» با تاكيد، حتما حتما صدقه مي دهم حتما به فقرا رسيدگي مي كنم حتما به فاميل سر مي زنم« وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ»(سوره توبه، آيه75) حتما راه درست را در پيش مي گيرم خدايا اين دفعه بگذر، گره از كار باز شود از اين به بعد راه صحيح را در زندگي انتخاب مي كنم. اما در آيه بعد «فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ» خداي تبارك و تعالي از فضل خويش مي بخشد گره از كارشان باز مي كند مشكلشان را برطرف مي كند وضع ماليشان خوب شد.
ترك مدينه توسط ثعلبه
ثعلبه ديگر نتوانست در چراگاههاي اطراف مدينه بماند مجبور شد گوسفندانش كه به قدري زياد شدند و مردم شكايت كردند گوسفندانش زياد شده يا رسول الله(صلی الله علیه و آله) مزاحم زندگي ما شده است و سلامت شهر راه به خطر انداخته است مجبور شد از شهر كوچ كند و به اطراف برود و به طور كلي قطع ارتباط كرد به نماز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و نماز جمعه اصلا حاضر نمي شد تا اينكه آيات زكات نازل شد. دستور رسيد مسلمانان زكات مالشان را بپردازند كسي كه چهل گوسفند چرايي داشته باشد و علف خور نباشند بايد يكي را زكات بدهد كسي كه پنج تا شتر داشته باشد با شرايطش زكات بدهد. پيغمبرخدا(صلی الله علیه و آله) براي ثعلبه و يك نامه اي هم براي فردي از قبيله بني سليم نوشتند او شتردار و ساربان بود ثعلبه داستان ما گوسفند دار و چوپان بود. فرستادگان پيامبر(صلی الله علیه و آله) اول به قبيله بني سليم رفتند آيات زكات را بر ساربان قرائت كردند و نامه پيغمبرخدا(صلی الله علیه و آله) را خواندند كه شما چقدر شتر داريد و چقدر زكات بدهي اين بنده خدا نامه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بوسيد و برچشمانش ماليد گفت صبر كنيد رفت از بهترين شترها يعني چاقترين را آورد ياراني كه مامور جمع آوري زكات بودند گفتند آقا نفرموده شما از بهترين مالت را بده شما مي توانيد متوسط مالت را هم بدهي واجب نيست در زكات بهترين مالت را بدهي اين بنده خدا گفت من دوست دارم در راه خدا بهترين مالم را هديه به پيغمبرخدا(صلی الله علیه و آله) دهم بهترين مالم را زكات بدهم خوب زكاتش را داد و كساني كه بودند زكات را تحويل گرفتند و از آنجا حركت كردند به منزل ثعلبه رسيدند آيات را برايش تلاوت كردند نامه پيغمبرخدا(صلی الله علیه و آله) را برايش خواندند حالا ثعلبه چه كار كرد؟
دهن كجي ثعلبه به احكام اسلام و فرستادگان پيامبر(صلی الله علیه و آله)
ثعلبه گفت پيغمبر(صلی الله علیه و آله) از ما مي خواهد باج بگيرد پيغمبر(صلی الله علیه و آله) مي خواهد از ما جزيه بگيرد من هم زير بار همچين باجي نخواهم رفت و اين حرف را زد حق مالش را ادا نكرد. پيش خداي تبارك و تعالي تعهد بسته است دنباله اين آيه قصه اين مرد را مي گويد مي فرمايد« فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ» وقتي ما از فضل خودمان او را بي نياز كرديم«بَخِلُواْ بِهِ»(سوره توبه، آيه76) بخل كرد و حق مالش را ادا نكرد. اين قصه قصه زندگي تك تك مسلمين است كه با خدا در كاری عهد مي بنديم مي گويم خدايا اين گره باز شود ما بنده شاكر تو هستيم واجب مال و خمس و زكات مال را ادا مي كنيم گره اي از يك فقيري باز مي كنيم. مريض مي شود در بيمارستان مي رود مي گويد خدايا بچه همسايه مي خواهد ازدواج كند بي كس و بينوا و يتيم است كمكش مي كنم همين كه خوب مي شويم و خطر برطرف مي شود همين كه گره باز مي شود و خدا عنايت مي كند پشت پا به همه چيز مي زنيم اين سرنوشت بعضي از ماها است. قرآن مي فرمايد مشركين وقتي در دريا كشتي آنها در موجهاي طوفاني شكسته مي شود اينها وقتي مشرف به غرق شدن قرار مي گيرند تا حالاها بت مي پرستيدند همين كه در گرداب غرق شدن قرار مي گيرند « دَعَوُاْ و اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ» با اخلاص مي گويند خدايا ما را نجات بده، خدايا ما را از اين گرداب و مرگ نجات بده، همين كه خدا نجاتشان مي دهد و پايشان به خشكي مي رسد«إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ»(سوره عنكبوت، آيه65) نعمت فراموش مي شود. اين ثعلبه همچين آدمي بود ثعلبه زمان هم فراوان است خدايا مالم را در راه تو مي دهم خدايا واجب ماليم را ادا مي كنم چند درصد الان در جامعه واجبات ماليمان را ادا مي كنيم؟ چهل هزار جمعيت شهرستان بافت است كساني كه سركار مي روند، يكي از واجبات ما پرداخت خمس است، آن كسي كه كشاورز است اگر به نصاب برسد زكات هم بايد بدهد خوب اين يك واجب الهي است بايد حق الهي پرداخت شود هر كسي خودش را قاضي كند ببيند رگي از ثعلبه در وجودش هست يا نيست، اگر هست بايد فكري به حال خودش كند چون ادامه قصه را بنده خدمتتان عرض مي كنم اين عهدي كه انسان با خدا مي بندد و عهد شكني مي كند، چه بسا توبه كردن هم ديگر فايده نداشته باشد، یکی از مصداقهای آیه ثعلبه قرار دارد و ثعلبه حاضر نشد زكات مالش را به پيغمبرخدا(صلی الله علیه و آله) بدهد گفت پيغمبر(صلی الله علیه و آله) از ما مي خواهد باج بگيرد يعني به اصل اسلام هم توهين كرد يعني چسبيدن به مال دنيا چنان در دل انسان ريشه مي كند كه همه چيزش مال دنيا مي شود و ديگر حاضر نمي شود حق را بپذيرد و زير بار حكم خدا برود«فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ»(سوره توبه،آيه76) اعراض مي كند از حكم خدا، پشت پا مي زند به حكم خدا، اين آيات كه نازل شد مدتها گذشت يك نفر آمد و به ثعلبه گفت خداوند در مذمت تو آيه نازل كرده است تو عهد با خدا بستي و پيمان شكني كردي، حرمت حكم خدا را شكستي، بعدا ثعلبه اواخر عمر پيغمبر(صلی الله علیه و آله) در مدينه آمد گفت آقا پشيمان شدم بيا زكات مالم را حساب كنيد ببينيد چه اتفاقي افتاد؟ حضرت فرمودند ديگر نيازي به زكات تو نداريم تو زكات حكم خدا را زير سوال بردي و گفتي جزيه و گفتي باج و ردش كردي. وقتي كه پيغمبرخدا(صلی الله علیه و آله) از دنيا رفتند آمد پيش ابوبكر و زكاتش را بدهد ابوبكر گفت پيغمبر(صلی الله علیه و آله) تو را رد كرده و قبولت نكرد من هم تو را قبول ندارم زمان عمر آمد عمر هم قبولش نكرد در زمان عثمان ثعلبه آمد كه عثمان هم زكات او را قبول نكرد ثعلبه اي كه پشت سر پيغمبر(صلی الله علیه و آله) نماز مي خواند با حال نفاق از دنيا رفت.
 




:: بازدید از این مطلب : 784
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
این وبلاگ برای معرفی طایفه سادات صحیح النسب میرسالاری طراحی گردید .در این وبلاگ اداب ورسوم ،مطالب تاریخی،معرفی شخصیت هاو...........می پردازیم
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شمادرباره هیئت امنای امامزاده میرسالار(ع)

پیوندهای روزانه