دختری از خانواده ای از سادات ساکن فلاورجان اصفهان بر اثر تصادف به مدت یک ماه به کما رفت و تمام پزشکان از او قطع امید کرده بودند و راهی برای درمانش نداشتند.
آنها روی به آقا امامزاده میرسالار (ع)آوردند و دعا و نذورات زیادی برای شفا گرفتن از پروردگار بزرگشان کردند.بعد از ظهر روز جمعه وقتی خانواده آن دختر برای عیادت به پیش او رفتند، پرستاران به آنها گفتند عالمی سبزپوش بدون اجازه ما به داخل اتاق دخترتان رفت و وقتی ما خواستیم جلوی او را بگیریم و اورا از اتاق خارج کنیم دیدیم کسی در اتاق نیست و دختر شما به هوش آمده،و شروع به حرف زدن کرده است.
خانواده او بسیار خوشحال شدند و بعد از مرخص شدن او از بیمارستان اورا مستقیما به مرقد مطهر این سید بزرگوار آوردند و شب را در همان جا ماندند و شکر از خداوند باری تعالی بجای آوردند..
پرندگان پناهنده
یکی از افرادساکن اطراف امامزاده در یک روز برفی کبک هایی را که از گرسنگی برای پیداکردن غذا از کوه پایین امده و کنار حرم نشته بودندمی خواست به هر نحوی شکار کند.ناگهان دچار حالت منقلبی شد. پس به خانه برگشت وقتی شب خوابید در خواب دید سید جلیل القدری با عصبانیت به او نگاه بدی کرد و فرمود چرا پرندگانی که به من پناه آورده اند را شکار و اذیت می کنی؟من که مؤذنی ندارم. همینها مؤذنین من هستند،که آن شخص با ناراحتی و پریشانی از خواب بلند شد و فردا آن روز به حرم مطهر امامزاده میرسالار (ع) رفت و از ایشان عذر خواهی کرد