سادات جمع سیّد و در لغت عربی در اصل سیوِد (قبل از اعلال) بوده و به معنی آقا و سرور است؛ و در اصطلاح عام به کسانی گفته میشود که از طرف پدر از نسل "هاشم" (جد پیامبر اسلام محمد بن عبدالله) باشد یا به عبارتی از قبیله بنی هاشم باشد. سیادت به فرزندان محمد از طریق فاطمه دختر محمد و علی پسر ابوطالب (امام اول پیروان تشیع و خلیفه چهارم اهل سنت) میرسد.
سادات دو شاخهٔ اصلی دارند:
- نوادگان علی از طریق سه تن از پسران او - محمد حنفیه از خوله دختر قیس،عباس بن علی از امالبنین و عمر بن علی از صهباءِ ثعلبیه - که از میان پسران متعدد علی فرزند یافتند. به این سادات علویمیگویند.
- نوادگان حسن و حسین - فرزندان علی از فاطمه - که به آنان سادات هاشمی و نیز بسته به انتساب به حسن یا حسین، حسنی یا حسینی گفته میشود و از نظر فقه شیعه کسانی که خمس به آنها تعلق میگیرد این سادات هستند.
اولاد فاطمه بارها در خلافت بنی امیه و بنی عباس برای اصلاح امت خروج کردهاند (مانند خروج زید بن علی و محمد بن عبدالله بن حسن مثنی معروف به نفس زکیه) و سلسلههای متعددی در نقاط دور ازعربستان، از جمله مراکش، یمن، مصر، گیلان و مازندران تشکیل دادهاند. مانند حکومت ادریسیان (نوادگان ادریس نوهٔ حسن بن علی) در مراکش، فاطمیان در مصر، مرعشیان (از نوادگان علی المرعش نبیرهٔعلی بن حسین و علویان طبرستان (دو شاخه از سادات حسنی و حسینی مازندران) و بنی مهنا در مدینه. (به کسی مادرش از سادات است میرزا گفته میشود). برخی از سادات با میر صدا میزنند و این بامیرزا[۱] تفاوت دارد. به دختران یک فرد سید، سیده، علویه، و یا شریفه اطلاق میشود. فردی که دارای مادر سید و پدر غیر سید باشد، معمولاً میرزا (برای پسران) و میرزایه (برای دختران) نامیده میشود. سیادت در سادات هاشمی که طبق نظر برخی از علما، قوی تر و شریف تر هم هست، از طرف مادر و در سادات علوی از طریق پدر میباشد.
اهل سنت «سَیِّد» را با نام شریف میشناسند.
به اعتقاد برخی از علماء، فرزندان عباس عموی پیامبر نیز جزو سادات شمرده میشوند و میتوان به آنها هم خمس مال را پرداخت.[نیازمند منبع]
از نظر قاطبه علمای شیعه به اجماع، بخصوص علمای متاخر شیعه سیادت به فرزندان فاطمه دختر پیامبر میرسد و خمس تنها به آنها تعلق میگیرد.
القاب سادات[ویرایش]
القابی که به سیدها داده میشود بر دو دسته است: انتسابی و احترامی. القاب انتسابی برای بیان نَسَب شخص و انتساب وی به طایفه یا قبیله معینی به کار میروند، مانند امامی، حسینی، حسنی. القاب انتسابی برای گرامیداشت منتسبان به خاندان رسالت به آنان اطلاق میشود و اغلب سیدها بر خود اطلاق نمیکنند، چنان که در مورد مراجع متأخر شیعه که از سادات بودهاند چنین بوده است، مثلاً نقش مهر سید محسن حکیم, محسن الطباطبائی الحکیم، و نقش مهر سید ابوالقاسم خویی، ابوالقاسم الموسوی الخوئی، بود. در روزگار پیشین هم این گونه بوده و در نسخ خطی و متون کهن معمولاً سادات خود را به این القاب ننامیدهاند. در ایران نیز اگر سادات پیشاپیش نام خویش لفظ «سید» میآورند، برای تفاخر و بزرگ داشتن انتساب خود به خاندان رسالت است و در این موارد سید میتواند جزئی از نام باشد. برخی از القاب احترامی که در روزگار مختلف برای گرامی داشت سادات به کار برده می شده به شرح زیر است:
لقب میرزا[ویرایش]
معمولاً در بین سادات رسم است که نسبت سیدی از پدر به فرزند برسد. روی همین اصل کسانی که از مادر یا مادر بزرگ سید هستند اصطلاحاً شریف یا میرزا) میرزایه و شریفه حالت مونث میگویند. بخاطر همین است که در ایران چنین فامیلهایی بوفور دیده میشود:
میرزازاده، میرزایی، میرزاییان، شریف، شریفی، شریفیان و...
در دورهٔ قاجار اصطلاحاً به شاهزادگان قجری میرزا میگفتند ولی هیچ کدوم از این میرزاها نام خانوادگی میرزایی برای خودشون برنگزیدند چون بغیر از میرزا لقب دیگری داشتند و بر اساس اون لقب نام خانوادگی برگزیدند که پیشتر نمونه اش رو دیدید. در دوران پیشتر، میرزا به کسی گفته میشد که در کار نوشتن و حساب و کتاب دیوان سالاریهای دولتی بود. در منطقه بیابانک و روستای فرخی به سادات در قدیم میرزا اطلاق می گردیده است و در حال حاضر این سادات اغلب به سید تغیر پیدا کردهاند به غیر از سادات که از شهرهای دیگر آمدهاند. خاندان ترابی نیز به گفته اغلب قدیمیها از شهر دامغان به روستای فرخی (بیابانک) آمدهاند.[نیازمند منبع]
نامهای خانوادگی[ویرایش]
بر اساس نام خانوادگی گاهی میتوان به نسبیت فرد مورد نظر پی برد. به طور مثال جدول زیر خلاصهای از این نامها را دارا است.
جد | لقب عربی | نام خانوادگی عربی | نام خانوادگی فارسی | نام خانوادگی اردو |
---|---|---|---|---|
حسن بن علی | الهاشمی، الحسنی | الهاشمی، الحسنی | هاشمی، حسنی، طباطبایی | حسنی، هاشمی |
حسین بن علی | الحسینی | الحسینی | هاشمی-حسینی-احمدی | حسینی |
علی بن حسین زین العابدین | العابدی | العابدی، المومنی، | عابدی | عابدی، عبدی، مومنی |
زید بن علی الشهید | الزیدی | الزیدی | زیدی | زیدی |
محمد الباقر | الباقری | الباقری | باقری | باقری |
جعفر الصادق | الجعفری | الجعفری | جعفری | جعفری، جفری |
موسی الکاظم | الموسوی | الموسوی، الکاظمی | موسوی، کاظمی | کاظمی |
علی بن موسی الرضا | الرضوی | الرضوی | رضوی | رضوی |
محمد التقی | التقوی | التقوی | تقوی | تقوی |
علی الهادی | النقوی | النقوی | نقوی | نقوی، بخاری |
تبار نامه خاندان سادات[ویرایش]
سادات حسنی[ویرایش]
- نوادگان حسن مجتبی:
آل حسن، حسنیان، بنی حسن یا سادات حسنی فرزندان و نوادگان حسن بن علی بن ابیطالب، امام دوم شیعیان و یکی از شاخههای علوی هاشمیان هستند. در پی روی کار آمدن عباسیان اینان ضمن ابراز ناخرسندی، با حکومت مخالفت ورزیدند و جنبشی اجتماعی را بنا نهادند. شروع این جنبش با عبدالله بن حسن بن حسن بود که ادعای مهدویت کرد و پسرش محمد را شایسته خلافت دانست. نتیجتاً پنج حرکت سیاسی در طول سالهای ۱۳۲ تا ۱۷۶ هجری علیه عباسیان شکل گرفت که ماهیت این حرکات، قدرت طلبانه و دارای انگیزههای ارزشی و گاهی برخاسته از احساس بود و در قالب مهدویت، نظرات اصلاحی و شعار اجرای دستورهای اسلام به دلیل ناشایسته دانستن حکومت طرح شد. با وجود شکست همه جز یکی از این قیامها علاوه بر اینکه عباسیان را به تلاش برای مشروعیت یابی واداشت، موفق شد ضمن برجای گذاری نتایج مختلف در جامعه به ویژه برای علویان و پیروانشان، آغاز کننده حرکتهای سیاسی علویان علیه حکومت و درگیریهای نظامی علوی ـ عباسی در قرن دوم هجری و قرون بعد شود که منجر به تشکیل دولت علوی شد.[۳]
از جمله بزرگان حسنیان عبارت اند از:
- «زید بن حسن»
- «حسن بن حسن» معروف به حسن مثنی، او همسر فاطمه دختر امام سوم، حسین بود. فرزندان او در دوره عباسی قیام کردند.
- «عبدالله محض» و فرزندانش، عبدالله محض، حسن مثلث و ابراهیم غَمر فرزندان حسن مثنی و فاطمه دختر امام حسین
سادات حسینی[ویرایش]
- نوادگان علی بن حسین:
بنا به روایات حسین بن علی بین ۸ تا ۱۰ همسر اختیار فرمودند که مهمترینشون بی بی شهربانو دختر یزدگرد سوم پادشاه ایران است و بنا بر اصح روایات وی مادر امام سجاد است. بر این اساس شجرهٔ ائمهٔ شیعه پس از امام سوم از نسل بی بی شهربانو است. بزرگترین کشور و پایگاه اصلی تشیع در ایران است. با این مقدمه نسل سادات چنین است:[نیازمند منبع]
سجادی، افسریان محصل، مرعشی، زیدی، باقریان، صادقی، اسماعیلی، عریضی، اشکذری، رکن الدینی، شمس الدینی، خاتمی، مدرس، بحرالعلومی، علمی، امامی، اشکوری، گلستانه، بروجردی، حبوبی، اصفهانی، خاتون آبادی، خامنهای، خسرو شاهی، دستغیب شیرازی، فاضلی، هیّالی، طالقانی، غرابی، دشتکی، زاهدی، زنجانی، سدهی میردامادی، شبیری زنجانی، شهرستانی، شهیدی، قائم مقامی، قزوینی، کاشانی، میرزای شیرازی، میلانی، هدایتی ، ترابی حسینی، واقفی، قلمکاریان
سادات سجادی (افطسی)[ویرایش]
- نوادگان حسن افطس نوادگان امام سجاد که جد سادات تفرش میشود؛ که نسلی بسیار نیکو که بزرگان و علمای بسیاری از ذریه او هستند.
حسن افطس پنج پسر داشته: عبدالله شهید، علی، عمر، حسین و حسین مکفوف. عبدالله شهید به دست هارون الرشید مقتول شده؛ و حسین مکفوف جد سادات سلطان العلما سید احمد میرسانند سلطان سید احمد در نیمهٔ اول قرن چهارم در فرار از حکومت عباسیان به تفرش از توابع عراق عجم هجرت کرد چون تحت تعقیب ماموران بنی عباس بود، به هزاوه فراهان پناه برد و در ۳۶۰ هجری در حال اقامه نماز شب کشته شد؛ که مرحوم میرزا ابوالقاسم قائم مقام قائم مقام فراهانی از آنهاست؛ و علی الجرزی والد امامزاده محمد است که در فم تفرش مدفون گردیده و قبه و صحن مجلل او را خواجه مؤمن (فوت ۱۱۷۰ هجری) برادر امین الدین (امینا) بن محمد حسین الحسینی در زمان شاه عباس دوم بنا نموده؛ و او جدّ خانوادة پروفسور دکتر سید محمود حسابی و سید علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی است.[۴][۵]
سادات مرعشی[ویرایش]
- نوادگان علی مرعش:
سادات مرعشی یا آل مرعش، سلسلهای از سادات هستند که نسب خود را به علی المرعش نوادهٔ امام زینالعابدین میرسانند. در ایران چهار شاخهٔ معروف از سادات مرعشی - مرعشیان مازندران، مرعشیان اصفهان، مرعشیان قزوین و مرعشیان شوشتر - ساکن هستند.
تاریخچه[ویرایش]
نسلهای نخستین مرعشیان در قزوین و مازندران ساکن شدند. سید قوامالدین مرعشی آملی موسس سلسلهٔ مرعشیان مازندران در ابتدا ساکن خراسان بود و در جنگی کیا افراسیاب چلابی را از سلسلهٔ افراسیابیان شکست داد و به مازندران دست یافت. نوادگان او تا اوایل دورهٔ صفویه بر مازندران حکمرانی داشتند. در عصر صفویه سادات مرعشی، بسبب انتساب به ائمهٔ شیعه قدرت و ثروت بیشتری یافتند، تا جایی که مادر شاه عباس یکم مشهور به مهدعلیا، از این سلسلهٔ سادات بود. جز مرعشیان مازندران، نام چندتن از مرعشیان شوشتر در تاریخ مشهور است. از جمله میر اسدالله مرعشی که در دورهٔ سلطنت شاه طهماسب یکم چند منصب صدارت داشت و نیز قاضی نورالله شوشتری، مؤلف کتابمجالس المومنین
شاخهها[ویرایش]
چهار شاخه از سادات نسب خود را به علی المرعش میرسانند:
- نوادگان سید قوامالدین مرعشی بن عبدالله بن ابیهاشم بن علی بن حسن بن علی المرعش: قوامالدین مؤسس حکومت مرعشیان مازندران در سال ۷۶۰ هجری قمری است. او در سال ۷۸۱ هجری قمری درگذشت و در آمل مدفونشد. او جد مرعشیان مازندران است.
- مرعشیان شوشتر: از نوادگان ابومحمد حسن بن حمزه بن علی المرعش، که از مازندران به شوشتر مهاجرت کردند.
- مرعشیان اصفهان: از نسل سید قوامالدین، آنان نیز از مازندران به اصفهان مهاجرت کردند.
- مرعشیان قزوین.
- مرعشیان آذربایجان[نیازمند منبع]
سادات آهوقلندری[ویرایش]
سادات آهوقلندری لقبی است که به یکی از شاخه های اصلی سادات موسوی نسبت می دهند و از نسل امام هفتم شیعیان، موسی کاظم هستند که عمدتاً در غرب ایران سکونت دارند.
زیر شاخه ها[ویرایش]
سادات آهوقلندری نیز به شاخه های زیر تقسیم می شوند:
- سادات ندروند
- سادات خلفوند
- سادات شاهنشاهی
- سادات مرتضی وند
- سادات قاسمی
- سادات طاهری
- سادات شاهرخی
- سادات حیات الغیب[۶]
سادات طباطبایی[ویرایش]
- نوادگان ابراهیم طباطبا.
طباطبایی نامه سلسلهای از سادات است که نسب خود را به حسن بن علی میرسانند. جد طباطباییان ابوعبدالله محمد پسر ابراهیم پسر اسماعیل پسر ابراهیم پسر حسن مثنی پسر حسن پسر علی است. ابراهیم پدر طباطبا قادر به تلفظ حرف ق نبوده است و به جای آن طاء ادا می کرده است. گفته شده نام طباطبا از آنجاست که ابراهیم بن اسماعیل روزی از مستخدم خود قبایی طلب میکند و بهجای قباقبا، طباطبا میگوید. طباطبا از اصحاب جعفر صادق و راویان حدیث او بوده است.
سادات وهابی[ویرایش]
سادات وهابی یا آل عبدالوهاب، سلسلهای از سادات طباطبائی هستند که نسب خود را به عبدالوهاب تبریزی نواده امام حسن مجتبی (ع) میرسانند؛ و در آذربایجان به خصوص در تبریز ساکن هستند.[۷]
سادات موسوی[ویرایش]
تعداد زیادی از سادات موسوی در عراق زندگی میکنند و همچنین شاخههای بزرگی از این خاندان ساکن ایران، افغانستان، لبنان، مصر، بحرین و عربستان سعودی هستند. سادات موسوی نسب خود را به فرزندان موسی کاظم میرسانند. سلسلهٔ صفوی نیز خود را از نوداگان موسی کاظم میدانستند، اگرچه بعدها احمد کسروی درباره این نسب تردید کرد.
سادات در کشورهای اسلامی[ویرایش]
یمن[ویرایش]
در یمن خانوادههای شیعه و سنی از سادات وجود دارد، یعضی از این خانوادهها رسیدی، قاسمی، متوکلی، حمیدالدینی، زیدی، مریب، صناعی، ساده، الثقفی، الوزیری نام دارند.
عراق[ویرایش]
در عراق ۹۰ تا ۹۵ درصد سادات از شیعیان وکردها (خاندانهای مشایخ اکثراً شافعی) هستند. بسیاری از سادات با قبائل عرب جنوب عراق مخلوط شدند، تا به وسیله آنان از کشته شدن در امان بمانند. مطالعات ژنتیکی نشان داده است که بسیاری از آنان دارای جد مشترک میباشند. بعضی از نامهای خانوادگی این سادات عبارت است از: الیاسری، الزیدی، العراجی، الحسنی، الحسینی، طباطبایی، العلوی، القوالیب، الموسوی، العوادی، الحیالی. همچنین گروهی از سادات سنی مذهب نیز در کردستان عراق وجود دارند.
عربستان سعودی[ویرایش]
در عربستان بسیاری سادات وجود دارند. خانوادههایی نظیر الهاشمی (بن هاشم)، العلوی، الحسینی، المسلم، الناصر گروهی از این خاندان هستند.
لبنان[ویرایش]
افراد زیادی در لبنان دارای ادعای سیادت هستند. شیعیان لبنان به خصوص از زمان حکومت صفوی در ایران دارای ارتباط نزدیک با این کشور بودهاند. مهاجرت سادات به این کشور در قرن سوم هجری رخ داده است، که در آن زمان بسیاری از خانوادههای سیلقی، حسنی، حسینی، موسوی و رضویان به منطقه جبل عامل مهاجرت کردهاند.
لیبی[ویرایش]
تمامی سادات لیبی دارای مذهب سنی هستند. عزوز و الهاشمی از قبائل بازماندگان این سادات میباشند.
جنوب آسیا[ویرایش]
حدود ۱۴ میلیون از جمعیت جنوب آسیا ادعای نسل پیامبر را دارند. اجداد این افراد از کشورهای عربی، ایران، آسیای مرکزی و ترکستان به این مناطق مهاجرت کردهاند. در زمانهای مختلف سادات هند، حکومتهای کوچک محلی تشکیل دادهاند ولیکن در کسب قدرت در تمامی شبه جزیره هند موفق نبودهاند. تخمین جمعیت سادات در هند و پاکستان امروزی چیزی حدود ۷ میلیون در هر کدام و نزدیک به یک میلیون در بنگلادش است.
سیادت در ایران[ویرایش]
ایران به سبب داشتن تمایلات شیعه در بین مردم جزو امنترین مناطق در بین کشورهای اسلامی برای بازماندگان پیامبر اسلام بوده است. افراد زیادی در ایران دارای پیشوند سید میباشند. از این جهت نوادگان امامان به آن پناه میآوردند و نسلشان در آن بیشتر میشد. نامهای خانوادگی نظیر موسوی، هاشمی، حسینی، علوی و طباطبایی در بین مردم ایران به کثرت یافت میشود. تقریباً در تمامی مناطق ایران مقبرههای امامزادههای مختلف یافت میشود.مأمون، علی بن موسی از نبیرگان فاطمه را به ولیعهدی خود برگزید و همین موضوع نیز باعث شد در آن زمان سادات زیادی به ایران مهاجرت کنند از جمله فاطمه معصومه خواهر علی بن موسی. محمد خوارزمشاه میخواست خلافت عباسیان را بردارد و خلافت را به یکی از اولاد فاطمه بسپارد.
منشا سیادت در ایران[ویرایش]
برای فهمیدن منشاء سیادت در ایران باید ابتدا بدانیم که در چه زمانی و به چه علت سادات به ایران مهاجرت کردند برای این منظور باید دانست که یکی از دلائل عمده نفوذ تشیع در ایران، ورود «سادات علوی» به این منطقه است. این افراد، عمدتاً «شیعه» بودهاند. گرچه گاهی در میان آنها، افرای که حتی «ناصبی» بودهاند، پیدا میشده است.[۸] البته شیعیان آنها نیز، همگی اثنی عشری نبوده، بلکه بعضی از آنها، «شیعه زیدی» بودهاند. معمولاً کسانی از آنها که محور قیامهای ضد عباسی بودهاند، شیعه زیدی شمرده میشوند. این به دلیل این بود که آنها به تقیه اعتقادی نداشته و «قیام با شمشیر»[۹] را دلیل تشخص امامت زید میدانستند.
دلیل ورود آنها به ایران، چند نکته بوده است. امنیتی که در مناطق ایران بوده، یکی از عمدهترین دلایل این مهاجرت هاست. ایران، دور از دسترس حکومتهایی بود که مرکز آنها در شام و یا عراق قرار داشت. فشارهای عباسیان و قبل از آنهاامویان، باعث شد تا آنها، بدین مناطق مهاجرت کنند. از میان علویین، کسانی که در قیامهائی چون قیام «زید»، «محمد بن عبد الله»، «ابراهیم بن عبد الله» و «حسین بن علی» (شهید فخ) شرکت کرده بودند، احساس خطر بیشتری میکردند. آنها، یا همچون «ادریس بن عبد الله» به شمال آفریقا و یا مانند «یحیی بن زید» و «یحیی بن عبد الله»، به مناطق شرقی یعنی ایران، متواری میشدند.
دلیل دیگر مهاجرت آنها، همان دلیلی بود که سایر اعراب را به این مناطق، جذب میکرد. رفاهی که این شهرها، میتوانست در بر داشته باشد برای عدهای از آنها، قابل توجه بود. اضافه بر این، آنها خود را محبوب مردم این سامان میدیدند. مردم نیز به دلیل اینکه آنها فرزندان رسول الله بودند، بدانها احترام میگذاشتند. این مسئله آنها را به این سمت، جلب میکرد.[۱۰] در این میان شهرهای شیعه نشین، اهمیت بیشتری داشته است. گر چه اهل سنت نیز نسبت به علویین احترام خاصی داشتند.[۱۱] این مهاجرتها، بیشتر از قرن دوم به بعد بوده است؛ و لذا کمتر میتوان به فرار آنها به ایران از ترس حجاج بن یوسف سقفی شاهدی ذکر کرد. با این حال بعضی، اولین دسته از سادات علوی مهاجر را کسانی دانستهاند که از ظلم و جور امویان و بویژه سفاکیهای حجاج به این حدود پناه آوردهاند.[۱۲] بعد از آن که «یحیی بن زید» به ایران آمد، راه این مهاجرت گشوده شد؛ و لذا کسانی که از ترس «منصور عباسی» و به جرم حمایت از «محمد بن عبد الله» و برادرش «ابراهیم» تحت تعقیب بودند، به سرعت روی بدین منطقه آوردند. پس از آن، این مهاجرتها رو به گستردگی نهاد.
یکی از دلایل آمدن آنها پس از این ماجرا، «جذب نیرو» برای «قیام» بوده است. مردم ایران که یک بار به هنگام روی کار آمدن عباسیان، علاقه خود را جهت «تغییر حاکمیت» عربها نشان داده، امتحان خوبی نیز داده بودند، میتوانستند بار دیگر چنین کنند. همین تصور بود که علویان را بسوی این مناطق، جذب میکرد. در صورتی که آگاهی عمومی مردم ایران، نسبت به علویان و حتی فعالیت خود علویان نیز در تحریک مردم، اندک بود. فعالیت عباسیان، تنها پس از ۳۰ سال به نتیجه رسید. در حالیکه علویان، معمولاً با یک تحرک اندک، قصد چنین کار بزرگی را داشتند.[۱۳] «یحیی بن عبد الله بن الحسن بن الحسن علیه السلام»[۱۴] از جمله کسانی بود که در قیام حسین بن علی (شهید فخ)، شرکت کرد او پس از شکست این قیام به سوی مشرق گریخت؛ و همراه با عدهای از کوفیان به مناطق شمالی ایران (دیلم) رفت. رشید که به شدت از این حرکتها، هراس داشت به «فضل بن یحیی برمکی» دستور داد تا به هر صورتی شده او را دستگیر کند.[۱۵]منطقه دیلم، یکی از مناطقی است که در مقابل مسلمین، به شدت مقاومت کرد؛ و تا مدتها، اسفهبدان که از قبل بر آن حاکم بودند، تسلط خود را بر آن منطقه حفظ کردند. در این فاصله، گاهی بین آنها و خلفا، صلح میشد؛ و گاهی نیز درگیریها و تهاجمها از دو طرف، ادامه داشت.
رفتن این افراد به این منطقه، میتوانست به نحوی به معنای استفاده و بهرهبرداری از این اختلافات باشد. بنا به گفته فخری، عده کثیری از مناطق اطراف، گرد او مجتمع شدند.[۱۶] طبری نیز از «ابو حفص کرمانی» نقل کرده که: «انه ظهر بالدیلم و اشتدت شوکته و قوی أمره» یعنی: او در دیلم ظاهر گشته و شوکت و قدرتش در کارها رو به فزونی نهاد. او ادامه میدهد، بسیاری از مردم مناطق اطراف، گرد او مجتمع شدند.[۱۷] تعداد هواداران او به اندازهای بود که «فضل بن یحیی» با ۵۰ هزار نفر به سوی او، حرکت میکند.[۱۸] با این حال درگیری بین آنها بوجود نیامد؛ و رشید موفق شد با فرستادن امان نامهای، او را وادار به پذیرش صلح کند. از طرف دیگر، فضل به «صاحب الدیلم» نیز وعده زیاد مالی داد تا خروج او را از دیلم، «تسهیل» کند.[۱۹] پس از آمدن او به بغداد تا مدتی با او خوش رفتاری میشد؛ و بالاخره او را به شهادت رساندند.[۲۰] منطقه دیلم از نظر جغرافیایی و سیاسی، میتوانسته برای یک نهضت شیعی، آمادگی داشته باشد. کما اینکه بعدها در همین منطقه، اولین حکومت شیعی بوجود آمد. حرکت «یحیی بن عبد الله»، زمینه سازی برای حرکات بعدی بود. گر چه از قبل نیز این منطقه، چنین زمینهای را، هر چند به طور مختصر، داشته است. وقتی از یحیی پرسیدند که چرا «دیلم» را انتخاب کرده است؟ او عنوان کرد که: «ان للدیلم معنا خرجة فطعمت ان تکون معی»[۲۱]: یعنی: «من شنیده بودم» که در دیلم یک جو انقلابی به سود ما وجود دارد؛ لذا به فکر افتادم از جو موجود در جهت قیام خود، بهرهبرداری کنم؛ و این خود، نشانه وجود چنین زمینهای است. شاید هم منظور او شنیدن یک خبر غیب گونه در مورد آینده این منطقه بوده است.
پس از این ماجرا با آمدن حضرت علی بن موسی علیه السلام به ایران، گروههایی از «سادات»، راهی ایران شدند تسامح مأمون در مقابل سخت گیری پدرش هارون الرشید، نبست به سادات، در رشد و سربلندی و افزایش علویان، تأثیر بسزایی داشت. او گر چه با قیامهای آنها به شدت برخورد کرد، اما در حالت عادی به علت اعتقادی که به برتری علی بر سایر خلفا داشت، نسبت به علویین نیز احترام زیادی گذاشت. با این حال در اواخر، سیاست او، کاملاً نسبت به این افراد که در هر حال حکومت عباسیان را تهدید میکردند، عوض شده بود. آمدن حضرت فاطمه معصومه (س) به ایران از جمله، مهاجرتهایی بوده که در رابطه با آمدن علی بن موسی (ع) به ایران صورت گرفته است.[۲۲] مرعشی مینویسد:... سادات از آوازه ولایت و عهدنامه مأمون که بر حضرت امامت پناهی داده بود، روی بدین طرف نهادند؛ و او را بیست و یک برادر دیگر بودند. این مجموع برادران و بنو اعمام از سادات حسینی و حسنی به ولایت ری و عراق رسیدند.[۲۳] او پس از ذکر تغییر سیاست مأمون در به شهادت رساندن امام رضا (ع) در مورد عکسالعمل سادات، مینویسد: چون سادات خبر «غدر» مأمون که با حضرت رضا کرد شنیدند، پناه به کوهستان دیلمستان و طبرستان بردند؛ و بعضی بدانجا شهید گشتند؛ و مزار و مرقد ایشان، مشهور و معروف است؛ و چون اصفهبدان مازندران در اوایل که اسلام قبول کردند، «شیعه» بودند و با اولاد رسول علیهم السلام، حسن اعتقاد داشتند، سادات را در این ملک، مقام آسانتر بود.[۲۴] بعدها، با پیدایش قیامهای شیعی در مازندران و گیلان، این مهاجرتها رو به گستردگی نهاد. در این دوره، عراق و کوفه دیگر منطقه امنی نبود. گر چه شیعیان آن، بسیار بودند. علویان نیز با توجه به سوابق کوفه در اینکه در مواقع حساس همکاری نمیکردند، حاضر نبودند در آن منطقه، دست به تحرکی بزنند. یکی از آنها به نام «موسی بن عبد الله ابنحسن» در مورد عراق، میگفت:
لا تترکینی العراق فانها*بلاد بها اس الخیانة و الغدر[۲۵] مرا در عراق وا مگذارید که پایه و اساس آن بر نیرنگ و خیانت استوار است. پس از عراق، ایران یکی از بهترین زمینهها برای قیام بود. برای دریافت وضعیت نسبی تشیع در ایران، میتوان از محلهایی که مهاجران علوی در آنها ساکن بودهاند، استفاده نمود. البته تعیین این مکانها به عنوان محلهای شیعی، به صورت قطعی امکانپذیر نیست. چرا که به عنوان نمونه، اصفهان با تمام سنی گری متعصبانه خود که گاهی معاویه را تا حد پیامبری بالا[۲۶] می برده و حتی درگیریهای مکرری با قمیها به عنوان شیعه داشته،[۲۷] باز محفلی برای «سادات» بوده است. البته همین مهاجرتها، به تدریج بنیه شیعه را در این شهر نیز قوی کرد. به طوری که یکی دو سه قرن بعد از سفر مقدسی در قرن چهارم بدان شهر، مشاهده میکنیم که این شهر نیز گرفتار درگیریهای شیعه و سنی است.[۲۸] و همین، نشانه توسعه تشیع در این شهر است که از جمله زمینههای آن وجود همین «سادات علوی» است. در سایر شهرها هم قضیه به همین شکل است.
در مورد «تفرش» نوشته شده: از وجود امام زادههای متعدد در تفرش و نزدیکی آن به قم و ری، برداشت میشود که مردم تفرش از صدر اسلام، پیرو مذهب تشیع بودهاند.[۲۹] نویسنده دیگری مینویسد: آیین حقه تشیع در همان قرن نخستین هجری به ری و به تبع آن به «قصران خارج» راه یافت... ظاهراً رواج آیین تشیع در ری و قصران به وسیله آن دسته از سادات و فرزندان علی (ع) صورت گرفت که در خلافت جابرانه امویان از جور و ستم ایشان، بدین نواحی پناه آوردند.[۳۰]در جای دیگر نیز وجود قبر امام زاده حمزه در این شهر به عنوان نشانه وجود تشیع در این شهر ذکر شده است.[۳۱] مهاجرت سادات به بیهق نیز یکی از همین نمونههاست.[۳۲] بنابر این از مقابر سادات و امام زادهها، میتوان تا حدودی خطوط گسترش ورود آنان به ایران و منشا سیادت در این مناطق را ترسیم کرد.
رازی در مورد برخی امکنه که فرزندان بلاواسطه ائمه اطهار (ع) در آنها مدفون بودهاند، مینویسد: «اهل ری به زیارت حضرت عبد العظیم شوند؛ و به زیارت ابو عبد الله الابیض و به زیارت السید حمزة الموسوی... و اهل قم به زیارت فاطمه بنت موسی بن جعفر (ع) که ملوک و امراء عالم، حنیفی و [شفعوی]] به زیارت آن تربت، تقرب نمایند؛ و اهل کاشان به زیارت علی بن محمد الباقر (ع) که مدفون است به «یار کرسب» با چندان حجت و برهان که آنجا ظاهر شده است؛ و اهل آوه به زیارت فضل و سلیمان شوند، فرزندان موسی بن جعفر الکاظم (ع) و به زیارت «اوجان» که عبد الله موسی (ع) مدفون است. اهل قزوین، سنی و شیعه به تقرب زیارت ابو عبد الله الحسین بن الرضا شوند».[۳۳] با این حال با استفاده از کتاب «منتقلة الطالبیه» که پیرامون، مهاجرت و محل اسکان بعضی از علویان است، میتوان تا حدودی به منشا سیادت در ایران و آغاز آن پی برد. کتاب «منتقلة الطالبیة» در قرن پنجم هجری، نگارش یافته است؛ و لذا نتایجی که ذیلاً ما انتظار میبریم، تا حدود همین قرن است. به تعبیر دیگر، شهرهایی که در ایران، محل مهاجرت علویان بوده طبعاً تا قرن پنجم، ادامه مییابد. در اینجا ما فهرست اسامی شهرها را با تعداد سادات علوی ساکن آنها که نام برده شده، ذیلاً نقل میکنیم. نتیجهگیری بیشتر با خود شما:
بروجرد، ۴ نفر. تستر ۲ نفر. تفرش، ۲ نفر. جندی شاپور، ۲ نفر. جیرفت، ۲ نفر گیلان، ۴ نفر. جرجان، ۳۲ نفر. خراسان، ۱۵ نفر. دیلم، ۶ نفر. رامهرمز، ۳ نفر. راوند، ۳ نفر. ری، ۶۶ نفر. رویان، ۲ نفر. سابور ۳ نفر. سیرجان، ۲ نفر. سجستان، ۳ نفر.سمرقند، ۱۵ نفر. شیراز، ۲۳ نفر. چالوس، ۱۴ نفر. طبرستان، ۷۶ نفر. طالقان، ۲ نفر. طبس، ۲ نفر. طوس، ۶ نفر. فارس، ۶ نفر. فسا، ۵ نفر. قزوین، ۲۷ نفر. قم، ۲۳ نفر. کازرون، ۲ نفر. کرمان، ۷ نفر.مرو، ۸ نفر. نیشابور، ۲۱ نفر. ورامین، ۳ نفر.همدان، ۱۱ نفر. یزد، ۲ نفر. آذربایجان، ۳ نفر. ابهر، ۵ نفر. اردبیل، ۲ نفر. اهواز، ۳۵ نفر. ارجان، ۸ نفر. اصفهان، ۳۳ نفر. وجود این تعداد امامزاده در ایران میتواند درصد گسترش سادات در ایران و بالتبع گشترش تشیع را نشان دهد.
البته باید توجه داشت که مؤلف کتاب «منتقلة الطالبیة»، تنها اسامی تعداد محدودی از علویان را نوشته است؛ و ایشان در نقاط مورد نظر، استقصاء بیشتری نکرده است. به مرور زمان و در قرن چهارم و پنجم، بر شوکت «سادات» افزوده گردید؛ و در بغداد گسترش طالبیین، ایجاب میکرد که از طرف خلفای بغداد، «نقبائی» برای آنها قرار داده شود. در قرن چهارم، مدتی «شریف رضی» و پدرش، چنین نقابتی را در عهده داشتند. در حالیکه شیعه امامی بودند، در شهرهای ایران نیز سادات، مقامی افزون از حد تصور داشتند؛ و حتی در شهرهائی که «دارالسنة» محسوب میشود، باز همین شرافت برای آنها وجود دارد. در مورد قرن پنجم، گزارش دقیقی از بزرگان سادات در شهرها داریم که «عبد الجلیل رازی»، آن را نقل کرده است. از جمله در شهرهای اصفهان، قزوین، ری، نیشابور و بعضی از شهرهای دیگر..[۳۴]